#پارت_چهارم <u>تا</u> بلند شدم يکي پشت سرم گفت: _پس بالاخره بلند شدي؟ زانو درد گرفتي انقدر پاشدي نشستي! چشمامو رو هم گذاشتم واي نه نه نه ايشالله که تَوَهم ايشالله _هوووم؟ نه انگار نيست خاک خاک خاک بر سرت نفس گفتم برو يکي ميبينتت آخه چرا من انقدر خوش شانسم خدا؟ بايد ازم يه تنديس بسازن بذارن تو ميدون انقلاب تا همه حسرتمو بخورند ترو خدا ببين کي اومده اي کاش نعيم مي اومد، بابا مي اومد ولي اين نه نه نه(لبمو گزيدم و زير دندون کشيدم در حالي که به پشت سرم بر ميگشتم و چشمامو آهسته باز ميکردم و بازم دعا ميکردم که توهم زده باشم اونم از سرماي هوا!)ولي وقتي چشمام باز شد فهميدم که آرزويي محال بيش نبود اون قد تقريبا 182-3 _چهارشونه_سينه ستبر_موهاي زيتوني دودي تيره که مدل ديزل زده بود_ابرو هاي مرتب ِکشيده ولي نه زياد پهن و پرپشت عين چشم ابرو مشکيا_چشماي دريده ي آبي که کشيدگيو درشتيش همراه اون پف پشت پلکش واقعا عضوي جذاب واسه صورتش بود لعنتي انگار چشمش دهن داره داره من و مي بلعه_بيني اي ايتاليايي کلا ً ميميک صورتش يا بهتره بگم بدگراند صورتش شبيه ايتالياييها بود اصلا در مورد لبو دهنش حرف نزن نکنه پيش خدا پارتي داشته چرا يه پسر بايد چنين لب و لوچه اي داشته باشه اه حرصم ميگيره....
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.