وقتی بهش بی محلی می کنی
وقتی بهش بی محلی می کنی
کارکتر:تودوروکی شوتو
نسبت:روی هم کراشید(هردوتون)
هنوز از زبان ا/ت جان
همین الان باهاش حرف میزنم
*برگشتن سمت شوتو
دوباره اندر ذهن ا/ت
این چرا ایقدر پکره
چشماش چرا ایقدر برق میزنه اشک؟
چرا ایقدر سعی می کنه اب دهنش رو قورت بده
*ا/ت از پارچه ی لباس شوتو گرفت و تکونش داد
ا/ت : تودوروکی سان چیشده
وقتی شوتو نگام کرد تازه فهمیده اون چیزو سعی داشت قورت بده بغضش بود ولی چرا خیر بدی از تو گوشیش خونده؟
به گوشیش نگاه کردم اینکه خاموشه
شوتو:میشه بعد شام بیای پارک جلوی خوابگاه؟🥺
ا/ت :اره باشه مطمعنی الان خوبی
اندر ذهن شوتو
ها نگرانمه یعنی هنوز شانس دارم
شوتو دستی به چشماش میکشه و میگه اره خوبم اریگاتو
میریم اونجا که شوتو و ا/ت رفتن پارک
ا/ت:تودوروکی سان؟چرا گفتین بیام اینجا؟چرا اون موقع بغض کرده بودین؟
شوتو:ف/ت سان یه چیزی می پرسم لطفا راستش رو بهم بگین....از من بدتون میاد؟
*سرش رو اورد بالا و باچشمای توله سگی به ا/ت نگاه کرد
ا/ت که از این سوال جا خورده بود با صدای متعجب گفت:
نه معلومه که نه کی همیچین چیزی گفته؟
شوتو :ولی چرا هی ازم دور میشید هی می خوام باهاتون حرف بزنم شما هی میرید و به من جواب سر بالا میدید
اگه از من بدتون نمیاد چدا هی دور میشید
* دوباره سرش رو انداخت پایین این سری دیگه چند قطره اشک ریخت
ا/ت :ازتون دور میشم چون هروقت پیشتم هوا خیلی گرم میشه ، صورتم سرخ میشه و لکنت میگیرم
شوتو:چرا باید وقتی پیشه منی همیچین اتفاقی بیوفته مشکل از منه کاری کردم که این جوری شده؟(بچم زیادی نفهمه)
شما با این اون ور کردن سرتون حرفش رو رد کردید
ا/ت: .....چون از شما خوشم میاد ..مج..مجبور نیستید که حستون دوطرفه... باشه
شوتو چند ثانیه طول کشید تا حرفای ا/ت رو درک کنه ولی بعد با تعجب سرش رو اورد بالا گفت:
ا ا الان جدی بودی؟
ا/ت با سر تایید کرد
شوتو یه لبخند کاوایی که دل هر دختر رو اب می کنه زد و گفت
هیچ اجباری نیست من هم الانشم خیلی دوست دارم
ا.ت بعد از شنیدن این حرف شوتو بغضی کرد و گفت:واقعا!
همون لحظه شوتو بغلش کرد و گفت:معلومه!
پایان.
کارکتر:تودوروکی شوتو
نسبت:روی هم کراشید(هردوتون)
هنوز از زبان ا/ت جان
همین الان باهاش حرف میزنم
*برگشتن سمت شوتو
دوباره اندر ذهن ا/ت
این چرا ایقدر پکره
چشماش چرا ایقدر برق میزنه اشک؟
چرا ایقدر سعی می کنه اب دهنش رو قورت بده
*ا/ت از پارچه ی لباس شوتو گرفت و تکونش داد
ا/ت : تودوروکی سان چیشده
وقتی شوتو نگام کرد تازه فهمیده اون چیزو سعی داشت قورت بده بغضش بود ولی چرا خیر بدی از تو گوشیش خونده؟
به گوشیش نگاه کردم اینکه خاموشه
شوتو:میشه بعد شام بیای پارک جلوی خوابگاه؟🥺
ا/ت :اره باشه مطمعنی الان خوبی
اندر ذهن شوتو
ها نگرانمه یعنی هنوز شانس دارم
شوتو دستی به چشماش میکشه و میگه اره خوبم اریگاتو
میریم اونجا که شوتو و ا/ت رفتن پارک
ا/ت:تودوروکی سان؟چرا گفتین بیام اینجا؟چرا اون موقع بغض کرده بودین؟
شوتو:ف/ت سان یه چیزی می پرسم لطفا راستش رو بهم بگین....از من بدتون میاد؟
*سرش رو اورد بالا و باچشمای توله سگی به ا/ت نگاه کرد
ا/ت که از این سوال جا خورده بود با صدای متعجب گفت:
نه معلومه که نه کی همیچین چیزی گفته؟
شوتو :ولی چرا هی ازم دور میشید هی می خوام باهاتون حرف بزنم شما هی میرید و به من جواب سر بالا میدید
اگه از من بدتون نمیاد چدا هی دور میشید
* دوباره سرش رو انداخت پایین این سری دیگه چند قطره اشک ریخت
ا/ت :ازتون دور میشم چون هروقت پیشتم هوا خیلی گرم میشه ، صورتم سرخ میشه و لکنت میگیرم
شوتو:چرا باید وقتی پیشه منی همیچین اتفاقی بیوفته مشکل از منه کاری کردم که این جوری شده؟(بچم زیادی نفهمه)
شما با این اون ور کردن سرتون حرفش رو رد کردید
ا/ت: .....چون از شما خوشم میاد ..مج..مجبور نیستید که حستون دوطرفه... باشه
شوتو چند ثانیه طول کشید تا حرفای ا/ت رو درک کنه ولی بعد با تعجب سرش رو اورد بالا گفت:
ا ا الان جدی بودی؟
ا/ت با سر تایید کرد
شوتو یه لبخند کاوایی که دل هر دختر رو اب می کنه زد و گفت
هیچ اجباری نیست من هم الانشم خیلی دوست دارم
ا.ت بعد از شنیدن این حرف شوتو بغضی کرد و گفت:واقعا!
همون لحظه شوتو بغلش کرد و گفت:معلومه!
پایان.
- ۲.۴k
- ۲۴ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط