وقتی که ...
#تکپارتی
#سناریو
#سونگمین
#استریکیدز
#فلیکس
#هیونجین
این هفته ام ، هفته ای پر مشغله ای برای سونگمین بود .
سعی میکردی درکش کنی اما خب بازم خیلی برات سخت بود که دوست پسرت بهت اهمیت نده
میدونستی که سخت هر روز در حال تمرینه و دلت خواست ی ذره کمک کنی ک این خستگی
چند وقتش از بین بره و آرامش داشته باشه
ساعت 5 عصر بود
و میدونستی که برای شام میاد . و کلی وقت داشتی تا کارای لازم رو انجام بدی
پس شروع کردی به پختن غذای مورد علاقه ش ، آماده کردن خوراکی های مورد علاقه ش
و جم و جور کردن خونه ....
همینطور سرگرم کارات شدی که نفهمیدی کی ساعت 8 شد
حدس میزدی که حدود یک ساعت دیگه میاد خونه
پس حموم رفتی ، لباساتو رو عوض کردی ، و شروع کردی به خشک کردن و حالت دادن به موهات
بعد انجام کارای لازم رفتی رو مبل نشستی .سرت تو گوشی بود و منتظر سونگمین بودی .
*نیم ساعت بعد
+هااای چاگیا . من اومدم
دویدی و بغلش کردی ..
_خسته نباشی پاپی
+امممم چ بویی میاد
_هی شیکمو ، برو لباساتو عوض کن ی دوش بگیر بیا کارت دارم
*سونگمین بغلت کرد
+چشم کوچولو
^زمانی گذشت و سونگمین از حموم اومد
داشتی غذا میکشیدی که دستای مردونه سونگمین رو دورت احساس کردی
+اووو ببین پاپی کوچولو چه کرده
*لبخندی بهش زدی
*سرش رو تو گردنت برد و گردنت رو بویید
+اوممم بوت آدم رو دیوونه میکنه چاگیا
_انقدر زبون نریز خجالتم میدی
*بعد از خوردن شام
+من امشب خوابم نمیاد میخوام با تو بگذرونم
نظرت چیه فیلم ببینیم؟؟
_ارههههه * با ذوق
*خوراکی هارو بر داشتی و به سمت کاناپه رفتی
سرتو رو پای سونگمین گذاشتی و مشغول فیلم دیدن شدید
این شب عالی ، تونست خستگی چند وقته ی سونگمین رو از بین ببره
The end 🎀
Niki
لطفا لایک ، کامنت و فالو فراموش نشه خدایی دارم زحمت میکشم
#سناریو
#سونگمین
#استریکیدز
#فلیکس
#هیونجین
این هفته ام ، هفته ای پر مشغله ای برای سونگمین بود .
سعی میکردی درکش کنی اما خب بازم خیلی برات سخت بود که دوست پسرت بهت اهمیت نده
میدونستی که سخت هر روز در حال تمرینه و دلت خواست ی ذره کمک کنی ک این خستگی
چند وقتش از بین بره و آرامش داشته باشه
ساعت 5 عصر بود
و میدونستی که برای شام میاد . و کلی وقت داشتی تا کارای لازم رو انجام بدی
پس شروع کردی به پختن غذای مورد علاقه ش ، آماده کردن خوراکی های مورد علاقه ش
و جم و جور کردن خونه ....
همینطور سرگرم کارات شدی که نفهمیدی کی ساعت 8 شد
حدس میزدی که حدود یک ساعت دیگه میاد خونه
پس حموم رفتی ، لباساتو رو عوض کردی ، و شروع کردی به خشک کردن و حالت دادن به موهات
بعد انجام کارای لازم رفتی رو مبل نشستی .سرت تو گوشی بود و منتظر سونگمین بودی .
*نیم ساعت بعد
+هااای چاگیا . من اومدم
دویدی و بغلش کردی ..
_خسته نباشی پاپی
+امممم چ بویی میاد
_هی شیکمو ، برو لباساتو عوض کن ی دوش بگیر بیا کارت دارم
*سونگمین بغلت کرد
+چشم کوچولو
^زمانی گذشت و سونگمین از حموم اومد
داشتی غذا میکشیدی که دستای مردونه سونگمین رو دورت احساس کردی
+اووو ببین پاپی کوچولو چه کرده
*لبخندی بهش زدی
*سرش رو تو گردنت برد و گردنت رو بویید
+اوممم بوت آدم رو دیوونه میکنه چاگیا
_انقدر زبون نریز خجالتم میدی
*بعد از خوردن شام
+من امشب خوابم نمیاد میخوام با تو بگذرونم
نظرت چیه فیلم ببینیم؟؟
_ارههههه * با ذوق
*خوراکی هارو بر داشتی و به سمت کاناپه رفتی
سرتو رو پای سونگمین گذاشتی و مشغول فیلم دیدن شدید
این شب عالی ، تونست خستگی چند وقته ی سونگمین رو از بین ببره
The end 🎀
Niki
لطفا لایک ، کامنت و فالو فراموش نشه خدایی دارم زحمت میکشم
۷.۵k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.