..?Killer party
فردا:
ساعت سه و پانزده دقیقه بود.
چانرا تو اتاق بود و داشت کیفش رو جمع میکرد. صدای در..سرش رو بالا اورد و گفت:
_بیا تو..
چان بود. سونگمین هم پشت چان وایستاده بود..چان پرسید:
_حاضری؟
چانرا با سر تایید کرد بعد کیفش رو برداشت و به سمت در رفت.چان کنار رفت تا بتونه رد شه بعد به سمت پارکینگ رفتن. سونگمین پشت فرمون نشست و چان هم روی صندلی کمک راننده، چانرا هم پشت نشست و راه افتادن..
نیم ساعت بعد به بیمارستان رسیدن. سونگمین تو پارکینگ بیمارستان پارک کرد که به در ورودی بیمارستان هم خیلی نزدیک بود.چان گفت:
_بعد تموم شدن جلسه بیا بیرون جلوی در وایستا..منو سونگمین اونجا منتظرتیم..یک ساعت طول میکشه دیگه درسته؟
چانرا تایید کرد و بعد از ماشین پیاده شد..وقتی مطمۀن شدن که چانرا وارد بیمارستان شد سونگمین گفت:
_هیونگ یه کافه کتاب خیلی خوب این نزدیکی هست بریم اونجا تا موقعی که خانم لی برگردن؟
چان خنده ای کرد و سرش رو به نشانه مثبت تکون داد. میدونست سونگمین علاقه زیادی به کتاب داره..خودش هم همینطور..چند ماهی بود که از خونه بیرون نرفته بود و فرصت خوبی بود که یکم بیرون باشه..به سمت کتاب خونه حرکت کردن..ماشین رو همونجا تو پارکینگ گذاشتن و پیاده رفتن..واردش که شدن دوتا نسکافه سفارش دادن بعد به سمت قفسه های کتاب رفتن.. سونگمین چنتا کتاب گرفت، نسکافه شونو خوردن. ساعت چهار و پنجاه دقیقه بود. سونگمین گفت:
_ هیونگ باید بریم..
چان با سر تایید کرد بعد گفت:
_تو برو..من یه کاری رو باید انجام بدم..زود میام.
سونگمین کمی فکر کرد، بعد تایید کرد و رفت.
جلوی در بیمارستان بود. هنوز جلسه تموم نشده بود پس باید یکم بیرون منتظر میموند.
چان توی کافه کتاب بود. یه کتاب پیدا کرده بود و میخواست اون رو به چانره بده. حساب کرد و بعد از به سمت بیمارستان حرکت کرد.
چند نفر از بیمارستان بیرون اومدنوو کمی بعد چانرا هم بیرون اومد..قیافه ش تو هم بود..سونگمین نمیدونست چرا..چانرا سونگمینو دید و به سمتش رفت. با صدایی اروم پرسید:
_چان..کجاست؟
همونموقع چان اومد. به سمت ماشین رفتن..تا وقتی برسن خونه هیچ حرفی نزدن..کل ماشین رو سکوت..فرا گرفته بود.
Part7
ساعت سه و پانزده دقیقه بود.
چانرا تو اتاق بود و داشت کیفش رو جمع میکرد. صدای در..سرش رو بالا اورد و گفت:
_بیا تو..
چان بود. سونگمین هم پشت چان وایستاده بود..چان پرسید:
_حاضری؟
چانرا با سر تایید کرد بعد کیفش رو برداشت و به سمت در رفت.چان کنار رفت تا بتونه رد شه بعد به سمت پارکینگ رفتن. سونگمین پشت فرمون نشست و چان هم روی صندلی کمک راننده، چانرا هم پشت نشست و راه افتادن..
نیم ساعت بعد به بیمارستان رسیدن. سونگمین تو پارکینگ بیمارستان پارک کرد که به در ورودی بیمارستان هم خیلی نزدیک بود.چان گفت:
_بعد تموم شدن جلسه بیا بیرون جلوی در وایستا..منو سونگمین اونجا منتظرتیم..یک ساعت طول میکشه دیگه درسته؟
چانرا تایید کرد و بعد از ماشین پیاده شد..وقتی مطمۀن شدن که چانرا وارد بیمارستان شد سونگمین گفت:
_هیونگ یه کافه کتاب خیلی خوب این نزدیکی هست بریم اونجا تا موقعی که خانم لی برگردن؟
چان خنده ای کرد و سرش رو به نشانه مثبت تکون داد. میدونست سونگمین علاقه زیادی به کتاب داره..خودش هم همینطور..چند ماهی بود که از خونه بیرون نرفته بود و فرصت خوبی بود که یکم بیرون باشه..به سمت کتاب خونه حرکت کردن..ماشین رو همونجا تو پارکینگ گذاشتن و پیاده رفتن..واردش که شدن دوتا نسکافه سفارش دادن بعد به سمت قفسه های کتاب رفتن.. سونگمین چنتا کتاب گرفت، نسکافه شونو خوردن. ساعت چهار و پنجاه دقیقه بود. سونگمین گفت:
_ هیونگ باید بریم..
چان با سر تایید کرد بعد گفت:
_تو برو..من یه کاری رو باید انجام بدم..زود میام.
سونگمین کمی فکر کرد، بعد تایید کرد و رفت.
جلوی در بیمارستان بود. هنوز جلسه تموم نشده بود پس باید یکم بیرون منتظر میموند.
چان توی کافه کتاب بود. یه کتاب پیدا کرده بود و میخواست اون رو به چانره بده. حساب کرد و بعد از به سمت بیمارستان حرکت کرد.
چند نفر از بیمارستان بیرون اومدنوو کمی بعد چانرا هم بیرون اومد..قیافه ش تو هم بود..سونگمین نمیدونست چرا..چانرا سونگمینو دید و به سمتش رفت. با صدایی اروم پرسید:
_چان..کجاست؟
همونموقع چان اومد. به سمت ماشین رفتن..تا وقتی برسن خونه هیچ حرفی نزدن..کل ماشین رو سکوت..فرا گرفته بود.
Part7
- ۲.۴k
- ۲۶ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط