hot chocolate
پارت ⁶
هربار که میخواستم بلند بشم میوفتادم که جناب جئون اومد بلندم کرد و بردم توی اتاقی که تمش مشکی و بنفش بود انگار این بشر خیلی مشکی دوست داره نفهمیدم کی خوابم برد
صبح روز بعد
ویوی کوک
از خواب بلند شدم رفتم حموم و بعدش آماده شدم که برم بیرون اما با حرف جنی متوقف شدم
جنی : کجا کوک ...... برو یونا ر بیدار کن
یونا : من بیدارم
جنی : کی بیدار شدی
یونا : همراه باتو
جنی : پس تو از همه بیشتر خوابیدی
کوک : شما همین الان بیدار شدین من از ساعت ۶ بیدارم
جنی : الان ساعت هشته وای یونا تو دانشگاه نداری
یونا : بخاطر مرگ مدیر نه ندارم
جنی : کوک باز دیروز چیکار کردی
کوک : چرا
...اخبار ....
خبرنگار : دیروز در یکی از بهترین دانشگاه های سئول اتفاقی رخ داده است مدیر این دانشگاه و دخترش باهم فوت شدن و تنها کسانی که دیدن ایشون خانم دو و آقای کیم ولی دونفر دیگه نیستن
....زمان الان .....
یونا : من آمادم بریم
جنی : منم میام به عنوان سرپرست شما
کوک : باشه برین تو ماشین
سوار شدیم و یونا داشت دارو تزریق میکرد رسیدیم و پیاده شدیم و سریع به سمت خبرنگار رفتیم
یونا : چته تهیونگ
ته : خانم دو لنگ صبح زنگ زد بیام اینجا
خانم دو : لنگ صبح چیه من ساعت ۷ زنگ زدم بیای
کوک : خانم دو شما شماره ی منو دیگه از کجا آوردین
خبرنگار : مثل اینکه دو نفر دیگه هم اومدن
کوک : خفه شو کار دارم " داد "
خبرنگار : جلوی دوربین هستید آقا
جنی : من به عنوان خواهر بزرگ ترش معذرت خواهی میکنم
خبرنگار : طبق فیلم .......
کوک : من مدیرو کشتم
یونا : منم دخترش راضی شدین
خبرنگار : بیاین بگیرینشون
پلیس : شما با ما میاین
یونا : آقای چا درست نیست با رئیست اینطوری رفتار کنی
خبرنگار : مثل اینکه رئیس پلیس قاتل هستند
یونا : آقای جئون اون تفنگ و بده من " آروم "
کوک : بیا
تفنگو بهش دادم و پشت سر خبرنگار گذاشت
خبرنگار : درست نیست جلوی دوربین اینکارو کنید
زن مدیر : وای دخترم جیا تو چطور کشتیش
خبرنگار : امروز تو مراسم خاکسپاری هستیم خانم کیم
خانم دو رفت یونا رو کشید این ور
زدم زیر خنده
زن مدیر : تو چطور میتونی بخندی تویه قاتلی
کوک : دوربینو خاموش کن
دوربینو خاموش کردن
کوک : میدونستی رطبه یک مافیای جهان دوست ندارم قاتل صداش کنی
زن مدیر : تو تو ....
کوک : آره پروندم بود که به لطف یونا حل شد
که رفت به سمت یونا و بهش سیلی زد
زن مدیر : دختره ی هرزه
ته : لقب خودتو روی دختر عموی من نذار
اومد جلوشو گرفت
یونا بلا فاصله خون بالا آورد
زن مدیر : حقته تو باید بمیری
جنی اصلحه رو روی قلبش نشونه گرفت
جنی : من نه مافیام نه پلیس من رئیس شرکتم ولی خوب بلدم آدم بکشم و الان تو روی کسی که من دوسش دارم دست بلند کردی
خبرنگار : آروم باشین خانم جئون
کوک : ........
🍊🧡
هربار که میخواستم بلند بشم میوفتادم که جناب جئون اومد بلندم کرد و بردم توی اتاقی که تمش مشکی و بنفش بود انگار این بشر خیلی مشکی دوست داره نفهمیدم کی خوابم برد
صبح روز بعد
ویوی کوک
از خواب بلند شدم رفتم حموم و بعدش آماده شدم که برم بیرون اما با حرف جنی متوقف شدم
جنی : کجا کوک ...... برو یونا ر بیدار کن
یونا : من بیدارم
جنی : کی بیدار شدی
یونا : همراه باتو
جنی : پس تو از همه بیشتر خوابیدی
کوک : شما همین الان بیدار شدین من از ساعت ۶ بیدارم
جنی : الان ساعت هشته وای یونا تو دانشگاه نداری
یونا : بخاطر مرگ مدیر نه ندارم
جنی : کوک باز دیروز چیکار کردی
کوک : چرا
...اخبار ....
خبرنگار : دیروز در یکی از بهترین دانشگاه های سئول اتفاقی رخ داده است مدیر این دانشگاه و دخترش باهم فوت شدن و تنها کسانی که دیدن ایشون خانم دو و آقای کیم ولی دونفر دیگه نیستن
....زمان الان .....
یونا : من آمادم بریم
جنی : منم میام به عنوان سرپرست شما
کوک : باشه برین تو ماشین
سوار شدیم و یونا داشت دارو تزریق میکرد رسیدیم و پیاده شدیم و سریع به سمت خبرنگار رفتیم
یونا : چته تهیونگ
ته : خانم دو لنگ صبح زنگ زد بیام اینجا
خانم دو : لنگ صبح چیه من ساعت ۷ زنگ زدم بیای
کوک : خانم دو شما شماره ی منو دیگه از کجا آوردین
خبرنگار : مثل اینکه دو نفر دیگه هم اومدن
کوک : خفه شو کار دارم " داد "
خبرنگار : جلوی دوربین هستید آقا
جنی : من به عنوان خواهر بزرگ ترش معذرت خواهی میکنم
خبرنگار : طبق فیلم .......
کوک : من مدیرو کشتم
یونا : منم دخترش راضی شدین
خبرنگار : بیاین بگیرینشون
پلیس : شما با ما میاین
یونا : آقای چا درست نیست با رئیست اینطوری رفتار کنی
خبرنگار : مثل اینکه رئیس پلیس قاتل هستند
یونا : آقای جئون اون تفنگ و بده من " آروم "
کوک : بیا
تفنگو بهش دادم و پشت سر خبرنگار گذاشت
خبرنگار : درست نیست جلوی دوربین اینکارو کنید
زن مدیر : وای دخترم جیا تو چطور کشتیش
خبرنگار : امروز تو مراسم خاکسپاری هستیم خانم کیم
خانم دو رفت یونا رو کشید این ور
زدم زیر خنده
زن مدیر : تو چطور میتونی بخندی تویه قاتلی
کوک : دوربینو خاموش کن
دوربینو خاموش کردن
کوک : میدونستی رطبه یک مافیای جهان دوست ندارم قاتل صداش کنی
زن مدیر : تو تو ....
کوک : آره پروندم بود که به لطف یونا حل شد
که رفت به سمت یونا و بهش سیلی زد
زن مدیر : دختره ی هرزه
ته : لقب خودتو روی دختر عموی من نذار
اومد جلوشو گرفت
یونا بلا فاصله خون بالا آورد
زن مدیر : حقته تو باید بمیری
جنی اصلحه رو روی قلبش نشونه گرفت
جنی : من نه مافیام نه پلیس من رئیس شرکتم ولی خوب بلدم آدم بکشم و الان تو روی کسی که من دوسش دارم دست بلند کردی
خبرنگار : آروم باشین خانم جئون
کوک : ........
🍊🧡
۴.۸k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.