part 24
part 24
اومد سراغ س.ی.ن.ه.هام آروم میبوسیدو اومد با صدای بمش گفت
_پرنسسم دیگه نمیزارم جایی بری
تنهات نمیزارم .....(باقیش دیگه با ذهن کثیف خودتون 😂)
پایان فلش بک۲ سال بعد ......
+کوک رفته و گفت که میره برای کارش به آمریکا اما چند روز بعد گفتن ناپدید یا حتی مرده و جونگهو هم الان ۴ سالشه و پدر کوک عمارت اومده و میخواد ما تنها نباشیم پیش ما میمونه البته با بردار جونگ کوک اون پسر خیلی هیز و خشن هست ولی کوک خیلی مهربون بود توی ماهای اخیر قبل رفتنش اما از وقتی که رفت زجر های من شروع شد یه روز پدر کوک بهم گفت کلا خونه رو بشورم جارو بکشم و حالم خیلی بد بود و چند باری هم توی غذام مواد تحریک کننده ریخته بودن و حالم واقعا بد بود هر روز به خودم لعنت میفرستادم از اینکه اومدم به این خونه اینجا راه فراری نداشت اگه فرار میکردم جونگهو رو ازم میگرفت ...........
علامت خدمتکار ؛)علامت برادر کوک ! )علامت پدر کوک $)
؛خانم شام آماده اس ارباب گفتن خبرتون کنم
+باشه عزیزم الان میام
جونگهو پسر عزیزم بیا بغل مامان بریم غذا بخوریم (بچه ها جونگهو وقتی حرف میزنع خودتون به صورت بچه گونه بخونید آخه مثل زبون بچه ها بلد نیستم تایپ کنم )
جونگهو:مامانی بلیم (😂بچگونه )
رفتم سر میز نشستیم و پدر کوک شروع به صحبت کردن کرد
$ات باید با پسرم عروسی کنی نمیخوام که نوه ام بدون پدر باشه و شما ها به یه خونه و پناهگاه نیاز دارین میدونید که
+اما آخه ما از پس خودمون بر میایم لطفا من قصد عروسی ندارم آقای جئون
$عروس حد خودتو بدون اگه من میگم عروسی بگیرین پس باید بگیرید و فردا عصر این عروسی بر گزار میشه و لباس عروست رو توی اتاقت آویزون کنن !!!
+اون عوضی فقط با پوزخند نگام میکرد و حرف نمیزد فقط و فقط میخواست من باهاش عروسی کنم و صاحب ملک و اموال کوک بشه من این اجازه رو نمیدم بخواد منو عروسک خیمه شب بازیش کنه...
رفتم طبقه ی بالا و شروع کردم به گریه کردن
+کوک کجایی لطفا برگرد کوکک هق هق
فردا صبح
بیدار شدم همه چی بد بود انکار داشتن جای رو آماده میکردن که میخواستن بکشنم
عصر لباس عروس و پوشیدم و با گریه آرایش هم نکردم
!آماده ی بریم عزیزم
+گمشو عوضی زدم شونش از کنارش رد شدم سوار ماشین شدیم که یادم افتاد اولین بار با کوک بودم و خیلی ناراحت بودم خاطرم اون روزا برگرده و بازم کنار کوک باشم رسیدیم به کلیسا و کشیش داشت برامون متن ازدواج میخوند که وسط حرفاش یه نفر داد زد .....
بچه میدونم چرت شد ببخشید و خیلی نوشتم چون پارت بعد پارت آخر هست امیدوارم خوشتون بیاد
اومد سراغ س.ی.ن.ه.هام آروم میبوسیدو اومد با صدای بمش گفت
_پرنسسم دیگه نمیزارم جایی بری
تنهات نمیزارم .....(باقیش دیگه با ذهن کثیف خودتون 😂)
پایان فلش بک۲ سال بعد ......
+کوک رفته و گفت که میره برای کارش به آمریکا اما چند روز بعد گفتن ناپدید یا حتی مرده و جونگهو هم الان ۴ سالشه و پدر کوک عمارت اومده و میخواد ما تنها نباشیم پیش ما میمونه البته با بردار جونگ کوک اون پسر خیلی هیز و خشن هست ولی کوک خیلی مهربون بود توی ماهای اخیر قبل رفتنش اما از وقتی که رفت زجر های من شروع شد یه روز پدر کوک بهم گفت کلا خونه رو بشورم جارو بکشم و حالم خیلی بد بود و چند باری هم توی غذام مواد تحریک کننده ریخته بودن و حالم واقعا بد بود هر روز به خودم لعنت میفرستادم از اینکه اومدم به این خونه اینجا راه فراری نداشت اگه فرار میکردم جونگهو رو ازم میگرفت ...........
علامت خدمتکار ؛)علامت برادر کوک ! )علامت پدر کوک $)
؛خانم شام آماده اس ارباب گفتن خبرتون کنم
+باشه عزیزم الان میام
جونگهو پسر عزیزم بیا بغل مامان بریم غذا بخوریم (بچه ها جونگهو وقتی حرف میزنع خودتون به صورت بچه گونه بخونید آخه مثل زبون بچه ها بلد نیستم تایپ کنم )
جونگهو:مامانی بلیم (😂بچگونه )
رفتم سر میز نشستیم و پدر کوک شروع به صحبت کردن کرد
$ات باید با پسرم عروسی کنی نمیخوام که نوه ام بدون پدر باشه و شما ها به یه خونه و پناهگاه نیاز دارین میدونید که
+اما آخه ما از پس خودمون بر میایم لطفا من قصد عروسی ندارم آقای جئون
$عروس حد خودتو بدون اگه من میگم عروسی بگیرین پس باید بگیرید و فردا عصر این عروسی بر گزار میشه و لباس عروست رو توی اتاقت آویزون کنن !!!
+اون عوضی فقط با پوزخند نگام میکرد و حرف نمیزد فقط و فقط میخواست من باهاش عروسی کنم و صاحب ملک و اموال کوک بشه من این اجازه رو نمیدم بخواد منو عروسک خیمه شب بازیش کنه...
رفتم طبقه ی بالا و شروع کردم به گریه کردن
+کوک کجایی لطفا برگرد کوکک هق هق
فردا صبح
بیدار شدم همه چی بد بود انکار داشتن جای رو آماده میکردن که میخواستن بکشنم
عصر لباس عروس و پوشیدم و با گریه آرایش هم نکردم
!آماده ی بریم عزیزم
+گمشو عوضی زدم شونش از کنارش رد شدم سوار ماشین شدیم که یادم افتاد اولین بار با کوک بودم و خیلی ناراحت بودم خاطرم اون روزا برگرده و بازم کنار کوک باشم رسیدیم به کلیسا و کشیش داشت برامون متن ازدواج میخوند که وسط حرفاش یه نفر داد زد .....
بچه میدونم چرت شد ببخشید و خیلی نوشتم چون پارت بعد پارت آخر هست امیدوارم خوشتون بیاد
۴۹.۶k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.