عشق در دشمنی
عشق در دشمنی
پارت 5
~اون کیه
_نمیدونم
~خب مواظب خودت باش من عصری اینجا نیستم میخام برم به مامان بابام سر بزنم
_اوم باشه، سلام برسون
پرش به ساعت 6
_وییب دیرم شدههه باید برم حاظر بشم
ات رفت لباس پوشید و کمی آرایش کرد و تاکسی گرفت و رفت کافه
(بچه ها عکس لباس رو میزارم)
کافه شلوغ بود و منتظر موند که اون فرد ناشناس بیاد
ات ایستاده بود منتظر اون مرد بود
که صدایی از پشتش شنید (علامت:،)
، به به چه بزرگ شدی
ویو ات
منتظر اون مرد بودم که یکی از پشت بهم گف به به چه بزرگ شدی وقتی برگشتم از ترس سر جام میخکوب شدم اون اون پسر عموم بود اون قاتل مامان و بابام هست
اون جلو چشمامه کسی که منو داشت میکشت
، چیه ساکتی ترسیدی؟
_ ت ت تو چ چطور اومدی اینجا(ترس و لکنت)
، چیه فکر کردی نمیام سراغت
از زبان نویسنده
ات بغض کرده بود یاد مامان باباش افتاد وفتی رف داخل خونه دید مامان باباش کشته شدن، خیلی ترسیده بود ات به پسر عموش گف ولم کن و خاست از کافه بیاد بیرون که پسر عموش از دستش گرفت و انداختش زمین همه مردم داشتن نگا میکردن
ات نمیخاست نشون بده که چقد ضعیفه به خاطر همین تصمیم گرف زبون درازی کنه
، کجا میخای بری؟
_ولم کن
، تا مدارک باباتو ندی زنده نمیزارمت
_نمیدم حالا بسوز (با بغض و نیشخند)
پسر عموی ات، ات رو از موهاش گرفت و داد زد
، مدارک باباتو میدی یااا بکشمت
_حاظرم بمیرم تا مدارک رو بهت ندم تو هیچی نیستی تو اموال پدرم رو دزدیدی حالا مدارک خصوصی بابام رو میخای
، تو گوه میخوری بی شرف هر/زه ی بدبخت (با عصبانیت و داد و محکم موهای ات رو میکشید)
_آییییی موهامو ول کن بی حیا،کمکم کمین چرا دارین نگت میکنین یکی زنگ بزنه پلیس (داد و گریه )
، من بی حیام؟ کسی حقق نداره زنگ بزنه به پلیس وگرنه می کشکمش بعدشم مسئله خانوادگیه من با تو کار دارم هر/زه خانم
(اینجا تهیونگ و جونگکوک اومدن داخل کافه، تهیونگ رفت داخل جمعیت دید ات رو زمینه پاش هم زخم شده و یکی داره موهاشو میکشه، دیگه حس میکرد خونش داره جوش میاد تهیونگ با عصبانیت گف)
+هووشششش داری چه غلطی میکنی (داد و عصبانیت)
، به تو چه بچه خوشکل (داد و نیشخند)
تهیونگ دست قاتل رو از موهای ات جدا کرد و ات رو پیش خودش برد
، هووویی بی شرف داری چیکار میکنی بیا ببینم
_تهیونگا منو نجات بده (گریه)
+نگران نباش
+بی شرف تویی که داری زنم رو میزنی...
، چی؟ هه (نیشخند) زنته؟ گوه میخوره ازدواج کنه باید با من ازدواج کنه
......+
حمایتتتتت بشهههه
پارت 5
~اون کیه
_نمیدونم
~خب مواظب خودت باش من عصری اینجا نیستم میخام برم به مامان بابام سر بزنم
_اوم باشه، سلام برسون
پرش به ساعت 6
_وییب دیرم شدههه باید برم حاظر بشم
ات رفت لباس پوشید و کمی آرایش کرد و تاکسی گرفت و رفت کافه
(بچه ها عکس لباس رو میزارم)
کافه شلوغ بود و منتظر موند که اون فرد ناشناس بیاد
ات ایستاده بود منتظر اون مرد بود
که صدایی از پشتش شنید (علامت:،)
، به به چه بزرگ شدی
ویو ات
منتظر اون مرد بودم که یکی از پشت بهم گف به به چه بزرگ شدی وقتی برگشتم از ترس سر جام میخکوب شدم اون اون پسر عموم بود اون قاتل مامان و بابام هست
اون جلو چشمامه کسی که منو داشت میکشت
، چیه ساکتی ترسیدی؟
_ ت ت تو چ چطور اومدی اینجا(ترس و لکنت)
، چیه فکر کردی نمیام سراغت
از زبان نویسنده
ات بغض کرده بود یاد مامان باباش افتاد وفتی رف داخل خونه دید مامان باباش کشته شدن، خیلی ترسیده بود ات به پسر عموش گف ولم کن و خاست از کافه بیاد بیرون که پسر عموش از دستش گرفت و انداختش زمین همه مردم داشتن نگا میکردن
ات نمیخاست نشون بده که چقد ضعیفه به خاطر همین تصمیم گرف زبون درازی کنه
، کجا میخای بری؟
_ولم کن
، تا مدارک باباتو ندی زنده نمیزارمت
_نمیدم حالا بسوز (با بغض و نیشخند)
پسر عموی ات، ات رو از موهاش گرفت و داد زد
، مدارک باباتو میدی یااا بکشمت
_حاظرم بمیرم تا مدارک رو بهت ندم تو هیچی نیستی تو اموال پدرم رو دزدیدی حالا مدارک خصوصی بابام رو میخای
، تو گوه میخوری بی شرف هر/زه ی بدبخت (با عصبانیت و داد و محکم موهای ات رو میکشید)
_آییییی موهامو ول کن بی حیا،کمکم کمین چرا دارین نگت میکنین یکی زنگ بزنه پلیس (داد و گریه )
، من بی حیام؟ کسی حقق نداره زنگ بزنه به پلیس وگرنه می کشکمش بعدشم مسئله خانوادگیه من با تو کار دارم هر/زه خانم
(اینجا تهیونگ و جونگکوک اومدن داخل کافه، تهیونگ رفت داخل جمعیت دید ات رو زمینه پاش هم زخم شده و یکی داره موهاشو میکشه، دیگه حس میکرد خونش داره جوش میاد تهیونگ با عصبانیت گف)
+هووشششش داری چه غلطی میکنی (داد و عصبانیت)
، به تو چه بچه خوشکل (داد و نیشخند)
تهیونگ دست قاتل رو از موهای ات جدا کرد و ات رو پیش خودش برد
، هووویی بی شرف داری چیکار میکنی بیا ببینم
_تهیونگا منو نجات بده (گریه)
+نگران نباش
+بی شرف تویی که داری زنم رو میزنی...
، چی؟ هه (نیشخند) زنته؟ گوه میخوره ازدواج کنه باید با من ازدواج کنه
......+
حمایتتتتت بشهههه
۲.۳k
۲۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.