کتاب چهل کرامات از امام رضاع نویسنده مهدی خراسانی
کتاب چهل کرامات از امام رضاع _نویسنده مهدی خراسانی
رسیدن نان گرم به زائر غریب
میرزا ابوالقاسم خان فرمود که من در سنه ۱۳۳۹ مشرف شدم به مشهد لکن دوستی داشتم بنام زین العابدین خان که مردی مقدس و اهل عبادت بود و از هفت ماه پیش از من به مشهد مشرف شده بود و چون پس از مراجعت از مشهد به تهران آمد برای من نقل کرد که من هنگام مراجعه از زیارت بین راه اتفاقا رفیق شدم با یک نفری که مذهب و طریقه ی او را نمی دانستم لکن پس از چند روز معاشرت معلوم شد که از طایفه ی ضاله ی بهائیه است و لذا در بین راه با او در خصوص مذهب مذاکراتی کردم و از آنجائی که آن فرقه ی خبیثه قائل به معجزه نیستند و معجزه را انکار مینمایند یک وقتی که با یکدیگر سوار بودیم و در وسط راه رو به من کرد و گفت شما مردم که برای امام خود را به زنده وبه مرده مساوی میدانید وهم میگویید امام ما دارای معجزه است و امور غریبه از او ظاهر میشود اکنون که ما سواریم و به این راه میرویم تو از امام خود
[صفحه ۳۲]
حضرت رضا علیه السلام که به زیارتش رفته ای درخواست کن تا یک قرص نان گرمی الساعه بتو بدهد و تو به من بدهی تا من بدانم که شما راست میگوئید و امام شما میتواند معجزه کند آن خبیث تا این سخن را گفت من به قدری منقلب شدم و حالم دگرگون شد که خدا داند و ندانستم که جواب او را چه بدهم در همین حین با کمال پریشانی گفتم الان جواب تو را میدهم و بی اختیار به تندی و سرعت دستم را به زیر عبا بردم ناگاه ملتفت شدم یک قرص نان گرم در دست من است بسیار تعجب کردم و بیرون آوردم و بدست او دادم گرفت و رنگش متغیر شد لکن به جای اینکه تنبیه شود و از جاده ی گمراهی بیرون آید بر تفکر بدش افزوده شد و براه نیامد.
بر سینه دل چه سود خواندن وعظ
نرود میخ آهنین بر سنگ [۹]. صفحه ۳۳
رسیدن نان گرم به زائر غریب
میرزا ابوالقاسم خان فرمود که من در سنه ۱۳۳۹ مشرف شدم به مشهد لکن دوستی داشتم بنام زین العابدین خان که مردی مقدس و اهل عبادت بود و از هفت ماه پیش از من به مشهد مشرف شده بود و چون پس از مراجعت از مشهد به تهران آمد برای من نقل کرد که من هنگام مراجعه از زیارت بین راه اتفاقا رفیق شدم با یک نفری که مذهب و طریقه ی او را نمی دانستم لکن پس از چند روز معاشرت معلوم شد که از طایفه ی ضاله ی بهائیه است و لذا در بین راه با او در خصوص مذهب مذاکراتی کردم و از آنجائی که آن فرقه ی خبیثه قائل به معجزه نیستند و معجزه را انکار مینمایند یک وقتی که با یکدیگر سوار بودیم و در وسط راه رو به من کرد و گفت شما مردم که برای امام خود را به زنده وبه مرده مساوی میدانید وهم میگویید امام ما دارای معجزه است و امور غریبه از او ظاهر میشود اکنون که ما سواریم و به این راه میرویم تو از امام خود
[صفحه ۳۲]
حضرت رضا علیه السلام که به زیارتش رفته ای درخواست کن تا یک قرص نان گرمی الساعه بتو بدهد و تو به من بدهی تا من بدانم که شما راست میگوئید و امام شما میتواند معجزه کند آن خبیث تا این سخن را گفت من به قدری منقلب شدم و حالم دگرگون شد که خدا داند و ندانستم که جواب او را چه بدهم در همین حین با کمال پریشانی گفتم الان جواب تو را میدهم و بی اختیار به تندی و سرعت دستم را به زیر عبا بردم ناگاه ملتفت شدم یک قرص نان گرم در دست من است بسیار تعجب کردم و بیرون آوردم و بدست او دادم گرفت و رنگش متغیر شد لکن به جای اینکه تنبیه شود و از جاده ی گمراهی بیرون آید بر تفکر بدش افزوده شد و براه نیامد.
بر سینه دل چه سود خواندن وعظ
نرود میخ آهنین بر سنگ [۹]. صفحه ۳۳
۳۶۵
۲۷ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.