کتاب چهل کرامات از امام رضا ع . نویسنده مهدی خراسانی
کتاب چهل کرامات از امام رضا ع . نویسنده مهدی خراسانی
شفای شخصی از مرض وبا
نقل است که در سال هزار و سیصد و بیست قمری در بروجرد مرض وبا، شیوع پیدا کرد و تقریبا هشت هزار نفر از اهل آنجا جان دادند و من در آن وقت پانزده ساله بودم و به این مرض مبتلا شدم به طوری که ناخنهای من سیاه شد و مدت هفت روز شد که کسی را نمی شناختم و زبانم بند شده بود و چشمانم جائی را نمی دید و به اسهال هم گرفتار بودم و اقوام من به حال من گریه میکردند خاله ی من برای من نقل کرد که گفت در شب هفتم، من به بالین تو بودم شنیدم آهسته با کسی سخن میگوئی و شفای خود را میطلبی پس من گوش خود را نزدیک دهان تو آوردم که بشنوم چه میگوئی شنیدم میگوئی انشاء الله من به زیارت شما خواهم آمد بعد از آن مثل اینکه چیزی به تو گفته شد و تو گفتی قبول دارم و اطاعت میکنم یا امام رضا علیه السلام این در شب بود و چون صبح شد دیدم چشمهای خو را باز کردی و به ما نگاه کردی و حرکت نموده تکیه به پشتی
دادی و غذا
[صفحه ۳۴]
خواستی و خوردی در آن وقت من گفتم دیشب تو با چه کسی حرف میزدی گفتی با آن کسی که تو شنیدی و او امام رضا علیه السلام بود که به من شفا مرحمت فرمود و من عرض کردم چون خوب شدم به زیارت شما خواهم آمد باز خالهام گفت یک مطلب دیگر هم بود که گفتی قبول دارم و اطاعت میکنم من به خالهام گفتم از نظرم رفته است که چه مطلبی بوده.
چون چندی گذشت موفق شدم به زیارت حضرت رضا علیه السلام و با خود فکر میکردم که آن حضرت در آن شب چه فرموده که من گفتم قبول دارم و اطاعت میکنم پس به قلبم افتاد که عمرم را در مرثیه و مدح آل عصمت علیهم السلام صرف کنم لذا مشغول شدم به سرودن اشعار مرثیه و مصیبت انتهی. [۱۰].
شفای شخصی از مرض وبا
نقل است که در سال هزار و سیصد و بیست قمری در بروجرد مرض وبا، شیوع پیدا کرد و تقریبا هشت هزار نفر از اهل آنجا جان دادند و من در آن وقت پانزده ساله بودم و به این مرض مبتلا شدم به طوری که ناخنهای من سیاه شد و مدت هفت روز شد که کسی را نمی شناختم و زبانم بند شده بود و چشمانم جائی را نمی دید و به اسهال هم گرفتار بودم و اقوام من به حال من گریه میکردند خاله ی من برای من نقل کرد که گفت در شب هفتم، من به بالین تو بودم شنیدم آهسته با کسی سخن میگوئی و شفای خود را میطلبی پس من گوش خود را نزدیک دهان تو آوردم که بشنوم چه میگوئی شنیدم میگوئی انشاء الله من به زیارت شما خواهم آمد بعد از آن مثل اینکه چیزی به تو گفته شد و تو گفتی قبول دارم و اطاعت میکنم یا امام رضا علیه السلام این در شب بود و چون صبح شد دیدم چشمهای خو را باز کردی و به ما نگاه کردی و حرکت نموده تکیه به پشتی
دادی و غذا
[صفحه ۳۴]
خواستی و خوردی در آن وقت من گفتم دیشب تو با چه کسی حرف میزدی گفتی با آن کسی که تو شنیدی و او امام رضا علیه السلام بود که به من شفا مرحمت فرمود و من عرض کردم چون خوب شدم به زیارت شما خواهم آمد باز خالهام گفت یک مطلب دیگر هم بود که گفتی قبول دارم و اطاعت میکنم من به خالهام گفتم از نظرم رفته است که چه مطلبی بوده.
چون چندی گذشت موفق شدم به زیارت حضرت رضا علیه السلام و با خود فکر میکردم که آن حضرت در آن شب چه فرموده که من گفتم قبول دارم و اطاعت میکنم پس به قلبم افتاد که عمرم را در مرثیه و مدح آل عصمت علیهم السلام صرف کنم لذا مشغول شدم به سرودن اشعار مرثیه و مصیبت انتهی. [۱۰].
۱۹۲
۲۷ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.