•به دو تا از خدمتکارا گفتم
•به دو تا از خدمتکارا گفتم
٪رفتیم اتاق خانم ات
لپتاپ کامپوترو گوشیشونو برداشتیم
"چی..کار میکنید
نهههههه
٪هیچی نگفتیم
" نههههه
لپتاپمممم
نهههه
*گریم گرف
"رفتن
نشستم رو زمین گریه میکردم
*دلم میخواس برم بغلش کنم
بگم گریه نکنـ
ولی
ولی
پووووف
•کوک
شنیدی خودت فک کنم
*نشسته بودم رو زمین سرم پایین بود دستم رو سرم
سرمو به معنی ار تکون دادم
•:)
*چرا
چرا همیشه من
من چرا انقد بدبختم
من
من کوک مغرور ارباب همه ی قاچاق چیا و مافیا
سر دسته ی همه
الان فقط بخاطر ی دختر
ی دختر که خودم زندگیشو بهم ریختم
چرا انقد شکستم
من
من تازه میفهمم
این عشق که میگفتن
چه چیز کوفتی ایه
✓رفتم عمارت که ب ی دلیلی بلاخره اتو ببینم
رفتم
در حیاط عمارت با تعجب باز بود
داد هوارای ات میومد که کوکو صدا میکرد
در عمارت عم باز بود
رفتم یکم تو
که کوکو دیدم که گوشه زمین نشسته دستش رو سرشه سرش پایین
زیر بارون
کیم پیشش بود
•جیهوپ دیدم
بهش اشاره کردم که بره
*سرمو ی دقه بردم بالا
که جیهوپ دیدم
پاشدم
کلتمو در اوردم
٪رفتیم اتاق خانم ات
لپتاپ کامپوترو گوشیشونو برداشتیم
"چی..کار میکنید
نهههههه
٪هیچی نگفتیم
" نههههه
لپتاپمممم
نهههه
*گریم گرف
"رفتن
نشستم رو زمین گریه میکردم
*دلم میخواس برم بغلش کنم
بگم گریه نکنـ
ولی
ولی
پووووف
•کوک
شنیدی خودت فک کنم
*نشسته بودم رو زمین سرم پایین بود دستم رو سرم
سرمو به معنی ار تکون دادم
•:)
*چرا
چرا همیشه من
من چرا انقد بدبختم
من
من کوک مغرور ارباب همه ی قاچاق چیا و مافیا
سر دسته ی همه
الان فقط بخاطر ی دختر
ی دختر که خودم زندگیشو بهم ریختم
چرا انقد شکستم
من
من تازه میفهمم
این عشق که میگفتن
چه چیز کوفتی ایه
✓رفتم عمارت که ب ی دلیلی بلاخره اتو ببینم
رفتم
در حیاط عمارت با تعجب باز بود
داد هوارای ات میومد که کوکو صدا میکرد
در عمارت عم باز بود
رفتم یکم تو
که کوکو دیدم که گوشه زمین نشسته دستش رو سرشه سرش پایین
زیر بارون
کیم پیشش بود
•جیهوپ دیدم
بهش اشاره کردم که بره
*سرمو ی دقه بردم بالا
که جیهوپ دیدم
پاشدم
کلتمو در اوردم
۸.۴k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.