black flower(p,142)

black flower(p,142)


جونگ کوک به تهیونگ که معذب وسط خونه ش ایستاده بود و دستای کوچیکش رو بهم گره زده بود نگاهی انداخت و داخل آشپزخونه رفت.

تهیونگ رو یکی از مبلای چرمی نشست و کیفش رو تو بغلش گرفت.

اون با جونگ کوک رابطه ی خوبی نداشت و انتظار نداشت که به خونش دعوتش کنه.

چند لحظه بعد جونگ کوک با دو تا ماگ پر از هات چاکلت از آشپزخونه بیرون اومد یکی از ماگ
ها رو به تهیونگ داد و مقابلش نشست.

تهیونگ ماگ هات چاکلت رو نزدیک لباش برد و دهنش رو با اون مایع غلیظ و خوشمزه پر کرد.

تهیونگ: خوشمزه ست... ممنون....



جونگ کوک یک لبخند کوچیک زد.

جونگکوک بارها شنیده بود که هات چاکلت هاش رو حتی از کافه ها هم بهتر درست می کنه..... دلیلش رو نمی دونست اما شنیدنش از کیم مغرور یه مزه ی دیگه داشت.

تهیونگ ماگش رو با سرعت خالی کرد و روی میز چوبی مقابلش گذاشت.

اگه یه ماگ دیگه ام بهش میدادن بازم می تونست تمومش کنه.

تهیونگ دستش رو مقابل دهنش گرفت و عطسه ای کرد.

ویو تهیونگ

احتمالا به خاطر همون چند دقیقه ای که زیر بارون پیاده روی کرده بود. سرما خورده بود.

خونه ی جونگ کوک گرم بود اما بخاطر لباس هایه خیسش بدنش هنوز گرم نشده بود.

کاش میتونست عوضشون کنه و یه دست لباس خشک و تمیز جایگزینشون کنه.

جونگکوک: من برات اتاق رو آماده می کنم.
دیدگاه ها (۰)

black flower(p,143)

black flower(p,144)

black flower(p,141)

black flower(p,140)

black flower(p,238)

black flower(p,237)

black flower(p,321)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط