اسم عشقه ترسناک
اسم عشقه ترسناک
پارت ۷۵
[ویو ملودی]
کلافه شدم صبح زود من بیدار کرده..با ولم کن من به زور پیش خودت هستم چه برسه
موندن با یونا دیوونه...
ملودی: من لب بهش دیگه نزدم..پس بزار به مونم
آرتور: اگه ادامه بدی هه نام اخراج می کنم....
خفه شدم و سرم به شیشه ماشین تکیه دادم ...اون داشت با بقیه هماهنگ می کرد .چقدر
بیرون قشنگه..چند ساعت تو راه هستیم...کنار یک پمپ بنزین ایستاد..پیاده شد رفت....
بعد چند مین اومد..یکم خوراکی گرفته بود
آرتور: بخور.. میمیری از گرسنگی...
یک جعبه کوچیک شیرنی خامه ای و یک داد دستم..یکم ازش خوردم... بقیه اش کنار گذاشتم
نزدیک غروب بود که به شهر اصلی رسید و به سمت هتل حرکت کرد..
آرتور: خوابت میاد
ملودی: یکم... قهوه می خوام
آرتور: صبر کن یکم دیگه می رسیم....برات قهوه هم می گیرم...
۱ ساعت گذشت به هتل رسید..چند تا ماشین هم زمان توقف کردن.. آرتور پیاده شد و رفت
پیششون.. به بیرون نگاه کردم دوتا مرد یونا و سوده بودن...تقه ای به شیشه خورد ، شیشه..
پایین دادم ..سوده بود
سوده: سلام.. وای خسته نیستی ؟
ملودی: سلام..یکم..میگم داداشت مرض داره ؟
خندید گفت
سوده : مرض چه عرض کنم...بهم گفت کلی پافشاری کردی نیای...بیا بریم تو
ملودی : منتظر داداشت هستم... کجاست این دیوونه ؟
یهو از پشت سوده در اومد گفت
آرتور: اینجا هستم....پیاده شو بریم داخل زود
پیاده شدم که یونا دیوونه دیدم...یهو با شتاب به سمت ما اومد..سوده دست من گرفته بود
یونا: آرتور جون این اینجا چیکار داره ؟
آرتور: به تو چه یونا ؟ ...هر جا من باشم ملودی هم هست
آرتور دستم گرفت و دنبال خودش کشید.. به پذیرش رسید..داشت اتاق می گرفت
پارت ۷۶ و ۷۷ و ۷۸ ↓
https://wisgoon.com/fereseteh
پارت ۷۵
[ویو ملودی]
کلافه شدم صبح زود من بیدار کرده..با ولم کن من به زور پیش خودت هستم چه برسه
موندن با یونا دیوونه...
ملودی: من لب بهش دیگه نزدم..پس بزار به مونم
آرتور: اگه ادامه بدی هه نام اخراج می کنم....
خفه شدم و سرم به شیشه ماشین تکیه دادم ...اون داشت با بقیه هماهنگ می کرد .چقدر
بیرون قشنگه..چند ساعت تو راه هستیم...کنار یک پمپ بنزین ایستاد..پیاده شد رفت....
بعد چند مین اومد..یکم خوراکی گرفته بود
آرتور: بخور.. میمیری از گرسنگی...
یک جعبه کوچیک شیرنی خامه ای و یک داد دستم..یکم ازش خوردم... بقیه اش کنار گذاشتم
نزدیک غروب بود که به شهر اصلی رسید و به سمت هتل حرکت کرد..
آرتور: خوابت میاد
ملودی: یکم... قهوه می خوام
آرتور: صبر کن یکم دیگه می رسیم....برات قهوه هم می گیرم...
۱ ساعت گذشت به هتل رسید..چند تا ماشین هم زمان توقف کردن.. آرتور پیاده شد و رفت
پیششون.. به بیرون نگاه کردم دوتا مرد یونا و سوده بودن...تقه ای به شیشه خورد ، شیشه..
پایین دادم ..سوده بود
سوده: سلام.. وای خسته نیستی ؟
ملودی: سلام..یکم..میگم داداشت مرض داره ؟
خندید گفت
سوده : مرض چه عرض کنم...بهم گفت کلی پافشاری کردی نیای...بیا بریم تو
ملودی : منتظر داداشت هستم... کجاست این دیوونه ؟
یهو از پشت سوده در اومد گفت
آرتور: اینجا هستم....پیاده شو بریم داخل زود
پیاده شدم که یونا دیوونه دیدم...یهو با شتاب به سمت ما اومد..سوده دست من گرفته بود
یونا: آرتور جون این اینجا چیکار داره ؟
آرتور: به تو چه یونا ؟ ...هر جا من باشم ملودی هم هست
آرتور دستم گرفت و دنبال خودش کشید.. به پذیرش رسید..داشت اتاق می گرفت
پارت ۷۶ و ۷۷ و ۷۸ ↓
https://wisgoon.com/fereseteh
- ۱۴.۰k
- ۲۳ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط