همسایه های خشن من (4)
همسایه های خشن من (4)
& پدرشم مافیا هستش ولی اون نمیخواد کسی بدونه که اون کیه
_اوه
داشتم همیطوری با مرده حرف میزدم که متوجه یه آدم شدم که میخواست به یه مرد تقریباً پیر چاقو بزنه که یهو همون دختره با تکون دادن دستش یه تیغ وسط سر مرده زد
جیمین:اوماگاد
_خیلی خفنه
چیهوپ: بنظرم بهتر ازش دوری کنیم
نامی : کاملا موافقم
،شوگا: خب بیا بریم
_نه هنوز نه من کار دارم.
به طرف همون مرده پیر رفتم
_سلام
۰ سلام
_ میشه با ما یه قرار ملاقات بزاری من و بقیه اعضای گروهم می خواییم درباره یه فعالیت با شما شریک بشیم
۰ باشه
_پس فردا ساعت۳ وقت دارید
۰ امممم ۳نه ولی ۳/۳۰ وقت دارم
_باشه
_پس فعلا فردا میبینمتون
۰ حتماً پس فردا میبینمتون
ویو صبح کوک
امروز قراره یه جلسه بزاریم
العان ۳ هستش
یه نیمساعت دیگه حرکت میکنیم
ته ته: بیا بریم ۳/۳۰ شده دیرمون میشه
_بریم
ویو۳:۳۰
_خوب پس
(یه تیر میخوره به مغز مرده پیر)
نامی: یا خدا
جیمین: چی شد
شوگا: پناه بگیرید
_االان چی شد ؟
یه کاغذ پشت این گوشی هستش
0**********
_الو؟
،_الوووو؟
#سناریو#وانشات#اسمات#کوک
& پدرشم مافیا هستش ولی اون نمیخواد کسی بدونه که اون کیه
_اوه
داشتم همیطوری با مرده حرف میزدم که متوجه یه آدم شدم که میخواست به یه مرد تقریباً پیر چاقو بزنه که یهو همون دختره با تکون دادن دستش یه تیغ وسط سر مرده زد
جیمین:اوماگاد
_خیلی خفنه
چیهوپ: بنظرم بهتر ازش دوری کنیم
نامی : کاملا موافقم
،شوگا: خب بیا بریم
_نه هنوز نه من کار دارم.
به طرف همون مرده پیر رفتم
_سلام
۰ سلام
_ میشه با ما یه قرار ملاقات بزاری من و بقیه اعضای گروهم می خواییم درباره یه فعالیت با شما شریک بشیم
۰ باشه
_پس فردا ساعت۳ وقت دارید
۰ امممم ۳نه ولی ۳/۳۰ وقت دارم
_باشه
_پس فعلا فردا میبینمتون
۰ حتماً پس فردا میبینمتون
ویو صبح کوک
امروز قراره یه جلسه بزاریم
العان ۳ هستش
یه نیمساعت دیگه حرکت میکنیم
ته ته: بیا بریم ۳/۳۰ شده دیرمون میشه
_بریم
ویو۳:۳۰
_خوب پس
(یه تیر میخوره به مغز مرده پیر)
نامی: یا خدا
جیمین: چی شد
شوگا: پناه بگیرید
_االان چی شد ؟
یه کاغذ پشت این گوشی هستش
0**********
_الو؟
،_الوووو؟
#سناریو#وانشات#اسمات#کوک
۱۱.۱k
۲۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.