شبیه من شدن کار آسانی نیست

شبیه من شدن کار آسانی نیست
باید که اول محکوم شوی
به چه ؟
به اینکه چرا فراموش نمی کنی وقتی فراموش شدی
بعد باید خودت را شرح دهی برای هر عابر پیاده ای
و بعد باید هیچ کسی نفهمد که چه میگویی
و بعد باید قضاوت شوی بی دلیل
و بعد اتاقت را تقسیم بندی کنی مابین مرز حقیقت و رویا
و یک به یک خاطراتت را در آن جای دهی
مثلا خاطرات خوش را بر روی مبل بگذاری
قاب عکسهای خالی را روی دیواری که جای تکیه دادن سر داشته باشد
و پنجره را به سمتی بچرخانی که غروب را ببینی
و قلم و کاغذ را همراه بغض ، بگذاری کنار شمعدانی ها
و ترکیب اصیلِ چای و سیگار را روی میز کنارِ سوال های بی جواب
و دلتنگی را هم بگذاری در کوله پشتی تا همیشه همراهت باشد
و یک تکه جا باقی بگذاری برای قدم زدن از سرِ ناچاری
آری شبیه من شدن کار آسانی نیست
من حتی خودم نتوانستم شبیه خودم شوم
نه درد را دوست دارم
نه دلتنگی را
فقط گاهی تنهایی همان حکم محکومیت توست
شبیه من شدن یعنی نیم ساعت خاطره را
سالها زندگی کردن.
.
.
ساعتِ روی دیوار خوابیده
یک نفر به من بگوید چند ساعت است که هذیان میبافم ؟
دیدگاه ها (۳)

خدای من !تنهایی چه تلخ بود ، اگر حضور شیرین تو نبود ؟ و بی ...

یادمان باشدبه حرمتناچیزترین لحظه های خوبمانهنگامی کهبه بن بس...

هنوز با خودم اینجا نشسته ام تنها فرار کرده ام از زخم خنجر تن...

آدمهای مهربان در مقابل خوبی های یک طرفه شان هرگز احساس حماقت...

پارت : ۵۶

p¹²شبیه روح بود.. شنبه رسید.. و جونگکوک وارد خونه شد.. ات سر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط