♡My charming boss♡
♡My charming boss♡
P. 1
سلام من کیم ات هستم و 19 سالمه و پیش پدرم و نامادریم زندگی میکنم تو یه شرکت کار میکنم و اخرای دانشگاهمه یه رئیس فوق سخت گیر دارم که تا شب منو مجبور به کار کردن میکنه نامادریم همیشه میخواد خودشو بچسبونه به من پدرمم دست بزن داره خلاصه که از زندگیم متنفرم
ویو ات:
از دانشگاه برگشتم که دیدم ساعت کاریم نیم ساعته شروع شده انقدر عجله داشتم که با همون لباس دانشگاه دویدم سمت محل کارم وقتی رسیدم سریع رفتم توی اسانسور که یهو رئیسمو دیدم جیغ زدم و نزدیک بود از پشت بیفتم که رئیسم منو گرفت
ات: ب. ب. ب ببخ... شید
تهیونگ: این چه لباسیه
ات: ا ا ا لباس دانشگاه
تهیونگ: دانشمند اینو خودمم میدونم چرا با این لباس اومدی
ات: ب ب ببخشید دیر شده بود منم با همین اومدم
تهیونگ: چرا نگفتی دانشگاه میری؟
ات: چون اخرای دانشگاهمه
تهیونگ: خیله خوب برو سرکارت و ساعت 2 برو خونه
ات: دووووو؟؟
تهیونگ: اره
ات: اما من باید 12 خونه باشم
تهیونگ: تو دیگه 19 سالته نیازی نی 12 بری
ات: ا اما من نمی تونم
تهیونگ: به من ربطی نداره
ات: چشم
ویو ات:
ازت متنفرم تهیونگگگگگگگگگ من همین جوری به زور بیدارمممم
فلش بک ساعت یک و نیم
•
•
•
•
•
•
•
ساعت 1 و نیم بود داشتم کار میکردم که دیدم رئیسم داره میره سریع دویدم سمتش که یهو.......
P. 1
سلام من کیم ات هستم و 19 سالمه و پیش پدرم و نامادریم زندگی میکنم تو یه شرکت کار میکنم و اخرای دانشگاهمه یه رئیس فوق سخت گیر دارم که تا شب منو مجبور به کار کردن میکنه نامادریم همیشه میخواد خودشو بچسبونه به من پدرمم دست بزن داره خلاصه که از زندگیم متنفرم
ویو ات:
از دانشگاه برگشتم که دیدم ساعت کاریم نیم ساعته شروع شده انقدر عجله داشتم که با همون لباس دانشگاه دویدم سمت محل کارم وقتی رسیدم سریع رفتم توی اسانسور که یهو رئیسمو دیدم جیغ زدم و نزدیک بود از پشت بیفتم که رئیسم منو گرفت
ات: ب. ب. ب ببخ... شید
تهیونگ: این چه لباسیه
ات: ا ا ا لباس دانشگاه
تهیونگ: دانشمند اینو خودمم میدونم چرا با این لباس اومدی
ات: ب ب ببخشید دیر شده بود منم با همین اومدم
تهیونگ: چرا نگفتی دانشگاه میری؟
ات: چون اخرای دانشگاهمه
تهیونگ: خیله خوب برو سرکارت و ساعت 2 برو خونه
ات: دووووو؟؟
تهیونگ: اره
ات: اما من باید 12 خونه باشم
تهیونگ: تو دیگه 19 سالته نیازی نی 12 بری
ات: ا اما من نمی تونم
تهیونگ: به من ربطی نداره
ات: چشم
ویو ات:
ازت متنفرم تهیونگگگگگگگگگ من همین جوری به زور بیدارمممم
فلش بک ساعت یک و نیم
•
•
•
•
•
•
•
ساعت 1 و نیم بود داشتم کار میکردم که دیدم رئیسم داره میره سریع دویدم سمتش که یهو.......
- ۳.۹k
- ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط