یه دورانی بود مثل چی از سهون و جونگین میترسیدم 🦦
یه دورانی بود مثل چی از سهون و جونگین میترسیدم 🦦
یعنی جون به جونم میکردن حاضر نبودم بهشون نگاه کنم 😔🦦
خواهرم خودشو کشت من اصلا نگاه نمیکردم انگار سهون و کای وجود نداشتن🦦🤌🏻
میگفتم سهون خیلی ترسناکه بد نگاهت میکنه 🦦
جونگینم که اصلا ادم حسابت نمیکنه 🤌🏻🦦
بعد یهو شدن جوجه و خرسی خودم🥹🤌🏻
که قربونشون برم خیلی مهربوننننن
یعنی جون به جونم میکردن حاضر نبودم بهشون نگاه کنم 😔🦦
خواهرم خودشو کشت من اصلا نگاه نمیکردم انگار سهون و کای وجود نداشتن🦦🤌🏻
میگفتم سهون خیلی ترسناکه بد نگاهت میکنه 🦦
جونگینم که اصلا ادم حسابت نمیکنه 🤌🏻🦦
بعد یهو شدن جوجه و خرسی خودم🥹🤌🏻
که قربونشون برم خیلی مهربوننننن
۱.۹k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.