part ²
چند شاتی جین
وقتی باهات سرد بود
ات ویو :
دیگه تحملم ته کشیده بود
نمیتونستم اخلاق این چند روزه جین رو تحمل کنم
اعصابم خورد بود هرچی تو دلم بود رو ب جین گفتم ولی ...ولی
اون چیی... ازش انتظار همچین کاری رو نداشتم
هرچقدر هم هقق اعصبانی میشد نباید رو کسی که یروز میگفت عاشقتم قربون صدقش میرفت دست بلند کنه ...هقق
صورتم بدجوری داشت میسوخت انگشتری که تو دستش بود صورتمو زخمی کرده بود دستمو گذاشتم رو صورتم تا شاید دردش کمتر بشه ولی سوزش صورتم بیشتر شد دستمو که اوردم پایین خون بود یعنی اون ... هقق ... یعنی او به خاطر همچین چیز بیخودی با من اینکارو کرد
+هقق مگه من باهاش چیکار کردم هقق که اینطوری باهام رفتار میکنه هققق
انگاری من مجبورش کردم باهام ازدواج کنه و دوستم نداره
سوکجین ویو :
انقد رو مخم راه رفت کتمو برداشتمو میخواستم از خونه بزنم بیرون ولی صدای هق هق هاش از اتاقش میومد حقشه دختره ی هرزه
تازه اول کاره باید بهش حالی کنم کسی که به من خیانت میکنه سزای کارش چیه
با پوزخند سوار ماشین شدم رفتم سمت بار تا کمی حالم بهتر بشه
ات ویو :
چند ساعتی بود که از دعوامون میگذشت اما اصلا برای سوکجین اهمیتی نداشت که با من چیکار کرده
که یهو صدای پیامک گوشیم اومد نگا کردم بهش محل ندادم اما
میونگ بود یه ویس فرستاده بود.
*دختر خاله ی ات هست*
سابقه نداشت اون بهم پیام بده به غیر از مواقع ضروری
&سلام میخواستم بگم من دارم میرم بار توام بیا با بچه ها جمع باشیم بهمون خوش میگذره
صدام رو صاف کردم که بهش ویس بدم که جین نمیزاره من بیام بار ولی نظرم عوض شد
+باشه حتما میام ادرس بار رو بفرس.
که برام ادرس بار رو فرستاد
لباسمو عوض کردم ارایش ملایمی کردم که پف چشمام و رد اشکامو دیده نشه.
فکر میکردم خونه رفتم پایین ولی نبود رفته بود به حال خودم پوزخندی از روی حرص زدم .
+هه ات فکر کردی براش زره ای ارزش داری بمونه پیشت
وقتی دیدم نیست .. ناراحت شدم
حتی براش ارزش هم ندارم
«پرش زمانی به بار »
یه نفس عمیق کشیدم وارد بار شدم دود یگارو بوی الکل ها ادمو داشت خفه میکرد ولی کم کم که میرفتم جلو داشتم به بوها عادت میکردم .
کمی بیشتر رفتم جلو تا دنبال میونگ و دوستاش بگردم
«ویو سوکجین»
هعی اعصابم خراب بود پیک دومم میخواستم بردارم ولی یه دختر اومد رو پاهام نشست.
کمی که دقت کردم میونگ بود همونی که عکسای ات رو با اون پسره ی عوضی نشونم داد و بهم فهموند که ات دوستم نداره
*سوکجین نمیدونه میونگ دختر خاله ی ات هستش*
&ددی؟
_چی میخوای؟
&تورو میخوام ددی [ خیلی لوس و با صدای نازک]
_مطمئنی؟
&از همیشه مطمئن تر هستم
ویو ات:
چند قدمی هم رفتم جلوتر تا بتونم بچه ها رو پیدا کنم
اما با صحنه ای که دیدم قلبم هزار تیکه شد💔
وقتی باهات سرد بود
ات ویو :
دیگه تحملم ته کشیده بود
نمیتونستم اخلاق این چند روزه جین رو تحمل کنم
اعصابم خورد بود هرچی تو دلم بود رو ب جین گفتم ولی ...ولی
اون چیی... ازش انتظار همچین کاری رو نداشتم
هرچقدر هم هقق اعصبانی میشد نباید رو کسی که یروز میگفت عاشقتم قربون صدقش میرفت دست بلند کنه ...هقق
صورتم بدجوری داشت میسوخت انگشتری که تو دستش بود صورتمو زخمی کرده بود دستمو گذاشتم رو صورتم تا شاید دردش کمتر بشه ولی سوزش صورتم بیشتر شد دستمو که اوردم پایین خون بود یعنی اون ... هقق ... یعنی او به خاطر همچین چیز بیخودی با من اینکارو کرد
+هقق مگه من باهاش چیکار کردم هقق که اینطوری باهام رفتار میکنه هققق
انگاری من مجبورش کردم باهام ازدواج کنه و دوستم نداره
سوکجین ویو :
انقد رو مخم راه رفت کتمو برداشتمو میخواستم از خونه بزنم بیرون ولی صدای هق هق هاش از اتاقش میومد حقشه دختره ی هرزه
تازه اول کاره باید بهش حالی کنم کسی که به من خیانت میکنه سزای کارش چیه
با پوزخند سوار ماشین شدم رفتم سمت بار تا کمی حالم بهتر بشه
ات ویو :
چند ساعتی بود که از دعوامون میگذشت اما اصلا برای سوکجین اهمیتی نداشت که با من چیکار کرده
که یهو صدای پیامک گوشیم اومد نگا کردم بهش محل ندادم اما
میونگ بود یه ویس فرستاده بود.
*دختر خاله ی ات هست*
سابقه نداشت اون بهم پیام بده به غیر از مواقع ضروری
&سلام میخواستم بگم من دارم میرم بار توام بیا با بچه ها جمع باشیم بهمون خوش میگذره
صدام رو صاف کردم که بهش ویس بدم که جین نمیزاره من بیام بار ولی نظرم عوض شد
+باشه حتما میام ادرس بار رو بفرس.
که برام ادرس بار رو فرستاد
لباسمو عوض کردم ارایش ملایمی کردم که پف چشمام و رد اشکامو دیده نشه.
فکر میکردم خونه رفتم پایین ولی نبود رفته بود به حال خودم پوزخندی از روی حرص زدم .
+هه ات فکر کردی براش زره ای ارزش داری بمونه پیشت
وقتی دیدم نیست .. ناراحت شدم
حتی براش ارزش هم ندارم
«پرش زمانی به بار »
یه نفس عمیق کشیدم وارد بار شدم دود یگارو بوی الکل ها ادمو داشت خفه میکرد ولی کم کم که میرفتم جلو داشتم به بوها عادت میکردم .
کمی بیشتر رفتم جلو تا دنبال میونگ و دوستاش بگردم
«ویو سوکجین»
هعی اعصابم خراب بود پیک دومم میخواستم بردارم ولی یه دختر اومد رو پاهام نشست.
کمی که دقت کردم میونگ بود همونی که عکسای ات رو با اون پسره ی عوضی نشونم داد و بهم فهموند که ات دوستم نداره
*سوکجین نمیدونه میونگ دختر خاله ی ات هستش*
&ددی؟
_چی میخوای؟
&تورو میخوام ددی [ خیلی لوس و با صدای نازک]
_مطمئنی؟
&از همیشه مطمئن تر هستم
ویو ات:
چند قدمی هم رفتم جلوتر تا بتونم بچه ها رو پیدا کنم
اما با صحنه ای که دیدم قلبم هزار تیکه شد💔
۱۹.۸k
۳۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.