اشتباهخوبمن

#اشتباه_خوب_من
#پارت_۴۸

صبح با دلدرد شدیدی از خواب بیدار شدم شلوارمم خیس بود و لباسمم جر خورده بود
وقتی چشمام رو باز ‌کردم با نگاه های نگران سمیرا و نیما روبه رو شدم

_سمیرا فکر کنم گرگی چیزی بهش حمله کرده

_وای فداتشم دیارام چیشدی عشقم

_هی فقط من عشقتما

_خفه شو نیما

_دوستان میشه خفه شید

هردوشون مات و مبهوت حرفم بهم خیره شدن

از خجالت چشمامو انداختم پایین

_من و عماد

مکث کردم

_دیشب

سمیرا
_اوهاااا

نیما
_اوه لعنتی بالاخره کارش رو کرد

متعجب گفتم:
_ها؟

_حرصشو با خشونت روت خالی کرد؟

_وایسا ببینم چی داری میگی؟
مگه عماد هروقت عصبی میشه کسی رو کتک میزنه؟

عماد از ناکجا آباد پیدا شد و گفت:

_نه زر میزنه فقط رو کیسه بکس حرصمو خالی میکنم یا اگه کسی انقدر بد شانس باشه که به پستم بخوره در ضمن رو زن ها دست بلند نمیکنم
دیشب من و دیارا باهام بودیم


سمیرا
_چیییییی؟؟؟

چنان با ذوق گفت چی که اخمام رفت تو هم

من خجالت میکشیدم این ذوق میکرد

نیما هم بدبخت از خجالت روشو از ما برگردوند و بهونه دستشویی کرد رفت دست به اب

شرط پارت بعد لایک ها بالای ۱۵ تا
دیدگاه ها (۸)

#اشتباه_خوب_من#پارت_۴۹همون لحظه دل درد شدیدی گرفتم و آخرش بل...

#اشتباه_خوب_من#پارت_۵۰استاد _شما کدوم گوری بودین گور به گور ...

#اشتباه_خوب_من#پارت_۴۷صدای ناله هام بیشتر شده بود که دستشو گ...

#اشتباه_خوب_من #پارت_۴۶داشت چشمام گرم خواب میشد که حس کردم د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط