خب این فیک رو با همکاری httpswisgooncomhsi این بزر
خب این فیک رو با همکاری https://wisgoon.com/h.s.i این بزرگوار نوشتم ...البته بیشتر زحماتش رو اون کشیده ...امیدوارم که خوشتون بیاد♡
▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
part: ¹
یه روز تو خونه پیش دوست پسرت بودی اون واقعا برای تو یه مرد جلتنمن و کیوت بود اما یه مافیا خشن برای کل دنیا ...
هر دوتون روی کاناپه لم داده بودید که یهو یه جرقه ای تو ذهنت زد و بلند داد زدی ...
ات: فهمیدمممممم(داد)
کوک : چی !! چیو فهمیدی !؟( تعجب )
سریع رفتی رو پاش نشستی و با کیوت ترین حالت ممکن گفتی ...
ات: کوکی جونم عشقم میشه با هم پیتزا درست کنیم خودمون دوتایی؟! ( کیوت)
کوک : معلومه که میشه پرنسس! ...
ات: خب پس بدو کوکی بیا بریم با هم پیتزا درست کنیم ...
با هم دیگه به سمت آشپز خونه رفتید تو موهای بلندت رو جمع کردی و پیش بندهاتون رو بستید تو شروع کردی آرد آوردی و کم کم خمیر رو آماده کردی ... کوک که منتظر داشت نگاهت میکرد گفت ...
کوک: خب بیبی گرل اول از کجا شروع کنم ؟!
ات: میخوای اول تو دلمه ها رو خرد کن بی کار نمونی...هوم؟
کوک : چشم هرچی پرنسسم بگه ...
چند مین بعد وقتی خمیر و تموم تجهیزاتش رو آماده کردی دیدی جونگ کوک با دقت فلفل دلمه ها رو خرد میکنه تو خندت گرفت نه از این همه دقتش بلکه از شدت کیوت بودنش هنوز باورت نمیشد این بشر یه مافیا خشن باشه ... تو همین جوری محو تموم هیکلش شده بودی که جونگ کوک که متوجه ی نگاه های سنگینت شده بود گفت...
کوک : چیه بیبی گرلم ؟!
ات: ه..هیچی ولی ...
کوک : ولی چی کوچولو !؟
ات: چطور این قدر کیوتی ✨!؟
کوک: ( خنده ) چون تو وقتی وارد زندگیم شدی همه چیز تغییر کرده مخصوصا شخصیتم ...من خیلی دوست دارم اینو بدون و نمیخوام ازم جدا شی من عاشق تموم سلول های بدنتم!
ات: الان جدی ای ؟ ( خنده )
کوک : اوهوم
ات: میدونی ...
کوک: جونم بیب ؟!
اومد نزدیکت و دستشو دورت حلقه کرد ! ...
ات: خیلی رفتارات از اون موقع که اول هم رو دیدیم تغییر کرده! ...
کوک : خب چون آدم وقتی عاشق میشه تموم رفتار هاش عوض میشه !
ات: با بقیه هم اینجوری ای ؟!
کوک: نه من فقط با تو این جوریم تو تموم وجوده منی!
ات: چت شده امروز حرفای قشنگ قشنگ میزنی؟ (خنده)
کوک: چون با کسی که تموم وجودمه دارم وقت میگذرونم چیز عجیبی هست هوم ؟! ( بوسیدت)
ات: اه چندش ...چندبار گفتم میخوای بوسم کنی بگو!
کوک: چشم عشقم خب
...الان میخوام ببوسمت! اجازه دارم؟ ( لبخند شیطون)
ات: اوم...
جونکوک بیشتر بهت نزدیک شد و لب هاشو به لب هات رسوند بوسه ی ارومی بود اما پر از عشق ...
کوک: عاشقتممم بیبی من! ...
ات: جونکوک !
کوک: جونم؟!
ات: اومده بودیم پيتزا درست کنیم ها حواست هس؟!
کوک: آها اره اره ...من الان چیکار کنم ؟!
ادامه دارد....💌💖
مایل به پارت دو؟
▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
part: ¹
یه روز تو خونه پیش دوست پسرت بودی اون واقعا برای تو یه مرد جلتنمن و کیوت بود اما یه مافیا خشن برای کل دنیا ...
هر دوتون روی کاناپه لم داده بودید که یهو یه جرقه ای تو ذهنت زد و بلند داد زدی ...
ات: فهمیدمممممم(داد)
کوک : چی !! چیو فهمیدی !؟( تعجب )
سریع رفتی رو پاش نشستی و با کیوت ترین حالت ممکن گفتی ...
ات: کوکی جونم عشقم میشه با هم پیتزا درست کنیم خودمون دوتایی؟! ( کیوت)
کوک : معلومه که میشه پرنسس! ...
ات: خب پس بدو کوکی بیا بریم با هم پیتزا درست کنیم ...
با هم دیگه به سمت آشپز خونه رفتید تو موهای بلندت رو جمع کردی و پیش بندهاتون رو بستید تو شروع کردی آرد آوردی و کم کم خمیر رو آماده کردی ... کوک که منتظر داشت نگاهت میکرد گفت ...
کوک: خب بیبی گرل اول از کجا شروع کنم ؟!
ات: میخوای اول تو دلمه ها رو خرد کن بی کار نمونی...هوم؟
کوک : چشم هرچی پرنسسم بگه ...
چند مین بعد وقتی خمیر و تموم تجهیزاتش رو آماده کردی دیدی جونگ کوک با دقت فلفل دلمه ها رو خرد میکنه تو خندت گرفت نه از این همه دقتش بلکه از شدت کیوت بودنش هنوز باورت نمیشد این بشر یه مافیا خشن باشه ... تو همین جوری محو تموم هیکلش شده بودی که جونگ کوک که متوجه ی نگاه های سنگینت شده بود گفت...
کوک : چیه بیبی گرلم ؟!
ات: ه..هیچی ولی ...
کوک : ولی چی کوچولو !؟
ات: چطور این قدر کیوتی ✨!؟
کوک: ( خنده ) چون تو وقتی وارد زندگیم شدی همه چیز تغییر کرده مخصوصا شخصیتم ...من خیلی دوست دارم اینو بدون و نمیخوام ازم جدا شی من عاشق تموم سلول های بدنتم!
ات: الان جدی ای ؟ ( خنده )
کوک : اوهوم
ات: میدونی ...
کوک: جونم بیب ؟!
اومد نزدیکت و دستشو دورت حلقه کرد ! ...
ات: خیلی رفتارات از اون موقع که اول هم رو دیدیم تغییر کرده! ...
کوک : خب چون آدم وقتی عاشق میشه تموم رفتار هاش عوض میشه !
ات: با بقیه هم اینجوری ای ؟!
کوک: نه من فقط با تو این جوریم تو تموم وجوده منی!
ات: چت شده امروز حرفای قشنگ قشنگ میزنی؟ (خنده)
کوک: چون با کسی که تموم وجودمه دارم وقت میگذرونم چیز عجیبی هست هوم ؟! ( بوسیدت)
ات: اه چندش ...چندبار گفتم میخوای بوسم کنی بگو!
کوک: چشم عشقم خب
...الان میخوام ببوسمت! اجازه دارم؟ ( لبخند شیطون)
ات: اوم...
جونکوک بیشتر بهت نزدیک شد و لب هاشو به لب هات رسوند بوسه ی ارومی بود اما پر از عشق ...
کوک: عاشقتممم بیبی من! ...
ات: جونکوک !
کوک: جونم؟!
ات: اومده بودیم پيتزا درست کنیم ها حواست هس؟!
کوک: آها اره اره ...من الان چیکار کنم ؟!
ادامه دارد....💌💖
مایل به پارت دو؟
- ۲۴.۵k
- ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط