نبایدعاشقمیشدم

#نباید_عاشق_میشدم 🥂
Part: ⁹ 🥂

ات رو تخت تو اتاقش نشسته بود و پاهاش رو توی شکمش جمع کرده بود ...از رفتار های شوگا ناراحت شده بود ...البته حقم داشت!

تو حال و هوای خودش بود که در زده شد و خانوم مین داخل شد ! ...

خانوم.مین: دخترم...آمم تنهایی؟
ات: اوم...
خانوم.مین: فکر کردم شوگا پیشه توعه!
ات: آمم نه اون تو شرکته! ...وایسا مگه برنگشته؟!

ات با نگرانی از رو تخت بلند شد...

خانوم.مین: نه هنوز برنگشته ...
ات: ولی همیشه برای شام برمیگشت!
خانوم.مین: نمیدونم...میتونی بهش زنگ بزنی ؟!
ات: خودتون نمیتونین زنگ بزنین؟!
خانوم.مین: نه گوشیم رو گم کردم!
ات: ب..باشه من زنگ میزنم!(لبخنده مصنوعی )
خانوم.مین: هوم...پس من میرم به کارام برسم...
ات: اوهوم...

وقتی خانوم مین از اتاق رفت بیرون ات سریع دویید سمت گوشیش و به شوگا زنگ زد ...

ات: وردار لعنتی...

بعد کلی بوق بلخره برداشت ...

ات: الو شوگا!
شوگا: هوم؟!
ات: کجایی میدونی ساعت چنده چرا برنگشتی؟!
شوگا: اووو یکی یکی بپرس چته دختر  !
ات: خب کجایی؟!
شوگا: بار!!!
ات: هاااا!
شوگا:ارام! ...با دوستام اومدم یکم هوا بخورم...زود برمیگردم!
ات: ک..کدوم بار؟!
شوگا: میخوای چی کار؟!
ات: گفتم کدوم بار! (عصبانی )
شوگا: باشه اروم باش... باره....

شوگا تا ادرس بار رو گفت ات سریع لباساش رو پوشید و با دو از پله ها اومد پایین ...سوار ماشینش شد و راه افتاد...
بعد چند دقیقه رسید ...سریع از ماشین پیاده شد و رفت داخل ...چشاش رو افراده توی بار میچرخیدن تا شوگا رو پیدا کنه ...

همین جوری که چشماش دنباله شوگا بود ناگهان یکی زد از رو شونش...

ات سریع برگشت...شوگا‌ بود!

ات: شوگا!
شوگا: واقعا اومدی...
ات: خب نگرانت شدم!
شوگا: نگران چی مگه بچم که همش باید مواظبم باشی!

لحن شوگا یکم تند بود و ات ناراحت شد ...ات خودش رو یکم عقب کشید و سرش رو انداخت پایین...

ات: اهوم...تو بچه نیستی ...میتونی از خودت مراقبت کنی ا..اما ...

دیگه بغض توی گلوش نذاشت حرفش رو بزنه ...ات از بار دویید بیرون و رفت سمت ماشینش ...
سریع در ماشینش رو باز کرد و خواست سوار بشه که دستش توسط یکی گرفته شد !...
ات فهمید شوگا عه پس دستش رو از تو دستش کشید بیرون و برگشت سمتش...

ات: چی کار کردم اینطوری باهام رفتار میکنی هااا!( داد ،گریه)...فقط چون‌ نگرانت شدم ؟! ...چون از خونه بلند شدم تا اینجا اومدم؟! ...اینا همش بخاطر خودت بودددد( داد،گریه)

ات محکم زد از سینه ی شوگا که چند قدم رفت عقب ...

شوگا: ات..اروم باش میدونم ناراحتی...اما....

ادامه دارد.....

این پارت زیاد قشنگ نشد اما امیدوارم خوشتون بياد 💖💫
دیدگاه ها (۱۸)

#نباید_عاشق_میشدم 🥂Part: ¹⁰ 🥂شوگا: اما این واقعا راهش نیست.....

خب این فیک رو با همکاری https://wisgoon.com/h.s.i این بزرگوا...

#نباید_عاشق_میشدم 🥂Part: ⁸ 🥂ات: میدونم...(لبخند)...آم فقط با...

#درخواستی Part: ....آخردستی تو موهات کشیدی و به جونکوک خیره ...

پارت ۱۳

جیمین فیک زندگی پارت ۶۱#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۵#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط