P.t آخر
P.t آخر
که برام جشن تولد گرفتع بودن، آخه تولدم فردا بود
پ. جیمین :عروس گلم تولد مبارک چون ما فردا میریم ویلا و اینجا نیستیم
ا.ت:واقعا مرسی ... چرا زحمت کشیدین
عموجیمین:چه زحمتی
ا.ت:برم زود میام
رفتم بالا تا لباسامو عوض کنم دیدیم در زدن
ا.ت:کیه
جنی:میتونم بیام تو
ا.ت؛بیا
جنی:عاا میخواستم بگم ...که خیلی متاسفم از قصد انجام ندادم
به خاطر خانوادم ... برا اینکه...
ا.ت:اشکال نداره من میدونم تو دختر خوبی هستی ... میتونیم دوست های خوبی بشیم
جنی:هق واقعا.. من میرم پایین توعم بیا
بعد رفتن جنی سریع یه لباس که جیمین هعی اسرار داشت بپوشم پوشیدم رفتم پایین و به جشن رو شروع کردیم
وقت شام جیمین بهم یه گردنبند داد تو گوشم گفت :سوپرایز اصلی مونده
ا.ت:مرسی بیبی
(صبح)
با صدای بهشتی جیمین بیدار شدم
چشمام رو باز کردم دیدم که(ویو ادمین:مگه میزارم خوش باشید)
جیمین غرق تو خون داره ناله میکنه سریع گوشیشو و داشتم به اولین شماره که جونگ کوک بود رنگ زدم
جونگ کوک:داداش چطوری
ا.ت:عا جئون زود خودتو برسون اینجا جیمین حالش بده
جونگ کوک: باش الان میام
تا جونگ کوک بیاد تا جایی که بلد بودم خونشو بند آوردم
دیدم رو اینه یه نوشته چسبوندن
(از کادو تولدت خوشت اومد ج.م)
حدس زدم کار جیمز بود
اون لحظه جونگ کوک رسید(ویو جونگ کوک)
رسیدن دیدم ا.ت عصبی جیمین رو تخت خونشم بند اومده
جونگ کوک:چشده
ا.ت:کار جیمز بود
جونگ کوک:بلند شو ببریمش بیمارستان
با کمکم ا.ت بردیمش بیمارستانی که تهیونگ هیونگ کار میکرد
تهیونگ:چی شده
جونگ کوک:کار جیمز بود
(ویو ا.ت)
اون لحظه جکسون و لیا و بقیه هیونگاش اومدن
بعد از اینکه مطمئن شدم حالش خ به و جکسون پیششه رفتم خونه لیا
حموم کردم و لباسامو پوشیدم رفتم اداره جونگ کوک که پليسه
جونگ کوک جیمز رو گرفته بود
ا.ت:چرا این کارو کردی ها
جیمز:خوبببب ....
ا.ت:خوب چی هاااا
لیا :آروم باش
ا.ت:چطوری ها 😭
ا ن لحظه جکسون زنگ زد
جکسون :جیمین به هوش اومده سراغ ا،ت رو میگیره
لیا :الان میام..
ا.ت:جکسون چی گفت؟
لیا:گفت به هوش اومده
ا.ت:زود بریم
(ویو ا.ت تو بیمارستان)
رسیدیم رفتم تو دیدم که منتظر من بود
بغلش کردم گریه کردم
جیمین:گریه نکن بیبی من خوبم
ا.ت :اوهوم .... بهتری نه
جیمین:آره خوبم
(یه هفته بعد )
امروز قرار بود باهم شام بخوریم
سریع کارای لازم رو انجام دادم تا وقتی جیمین بیاد بعد کارا رفتم یه دوش گرفتمو یع لباس انتخاب کردم پوشیدم یه آرایش لایت کردم که جیمین اومد
جیمین:او بیبی چه زیبا شدی
ا.ت: چون خوشگل توعم
جیمین:میشه شام رو بعد بخوریم
ا.ت: چرا هوم؟
جیمین:آخه سوپرایز ت
ا.ت:باش
رفتیم تو اتاق( اصمات نمیخوای رد کن❌️)
لباسامونو در آوردیم روم خیمه زد شروع به مارک گذاشتن کرد
جیمین:بیا میشیم رو پاهام
ا.ت:باشه
نشستم رو پاهاش دستشو آرم روی رونم سر داد و رفت سراغ کص//م
چنگ انداخت عاحی کوچیکی گفتم دی//کشو کردم توم درد داشت آنقدر محکم تر از فبل انجام داد خودشم تاقد نداشت آرود بیرون
همونجوری خوابمون برد ساعت سه اینا بود که حالت تهوع گرفتم دویدم دست شویی
جیمین: پبیبی خوبی
ا.ت: آره..آره خوبم
(صبح)
بیدار شدم سریع رفتن دکتر با خبری که داد پشمام ریختتت.....
(بقیش برا فصل دومم)
بقیش فردا عاپ میکنم فصل دومم
که برام جشن تولد گرفتع بودن، آخه تولدم فردا بود
پ. جیمین :عروس گلم تولد مبارک چون ما فردا میریم ویلا و اینجا نیستیم
ا.ت:واقعا مرسی ... چرا زحمت کشیدین
عموجیمین:چه زحمتی
ا.ت:برم زود میام
رفتم بالا تا لباسامو عوض کنم دیدیم در زدن
ا.ت:کیه
جنی:میتونم بیام تو
ا.ت؛بیا
جنی:عاا میخواستم بگم ...که خیلی متاسفم از قصد انجام ندادم
به خاطر خانوادم ... برا اینکه...
ا.ت:اشکال نداره من میدونم تو دختر خوبی هستی ... میتونیم دوست های خوبی بشیم
جنی:هق واقعا.. من میرم پایین توعم بیا
بعد رفتن جنی سریع یه لباس که جیمین هعی اسرار داشت بپوشم پوشیدم رفتم پایین و به جشن رو شروع کردیم
وقت شام جیمین بهم یه گردنبند داد تو گوشم گفت :سوپرایز اصلی مونده
ا.ت:مرسی بیبی
(صبح)
با صدای بهشتی جیمین بیدار شدم
چشمام رو باز کردم دیدم که(ویو ادمین:مگه میزارم خوش باشید)
جیمین غرق تو خون داره ناله میکنه سریع گوشیشو و داشتم به اولین شماره که جونگ کوک بود رنگ زدم
جونگ کوک:داداش چطوری
ا.ت:عا جئون زود خودتو برسون اینجا جیمین حالش بده
جونگ کوک: باش الان میام
تا جونگ کوک بیاد تا جایی که بلد بودم خونشو بند آوردم
دیدم رو اینه یه نوشته چسبوندن
(از کادو تولدت خوشت اومد ج.م)
حدس زدم کار جیمز بود
اون لحظه جونگ کوک رسید(ویو جونگ کوک)
رسیدن دیدم ا.ت عصبی جیمین رو تخت خونشم بند اومده
جونگ کوک:چشده
ا.ت:کار جیمز بود
جونگ کوک:بلند شو ببریمش بیمارستان
با کمکم ا.ت بردیمش بیمارستانی که تهیونگ هیونگ کار میکرد
تهیونگ:چی شده
جونگ کوک:کار جیمز بود
(ویو ا.ت)
اون لحظه جکسون و لیا و بقیه هیونگاش اومدن
بعد از اینکه مطمئن شدم حالش خ به و جکسون پیششه رفتم خونه لیا
حموم کردم و لباسامو پوشیدم رفتم اداره جونگ کوک که پليسه
جونگ کوک جیمز رو گرفته بود
ا.ت:چرا این کارو کردی ها
جیمز:خوبببب ....
ا.ت:خوب چی هاااا
لیا :آروم باش
ا.ت:چطوری ها 😭
ا ن لحظه جکسون زنگ زد
جکسون :جیمین به هوش اومده سراغ ا،ت رو میگیره
لیا :الان میام..
ا.ت:جکسون چی گفت؟
لیا:گفت به هوش اومده
ا.ت:زود بریم
(ویو ا.ت تو بیمارستان)
رسیدیم رفتم تو دیدم که منتظر من بود
بغلش کردم گریه کردم
جیمین:گریه نکن بیبی من خوبم
ا.ت :اوهوم .... بهتری نه
جیمین:آره خوبم
(یه هفته بعد )
امروز قرار بود باهم شام بخوریم
سریع کارای لازم رو انجام دادم تا وقتی جیمین بیاد بعد کارا رفتم یه دوش گرفتمو یع لباس انتخاب کردم پوشیدم یه آرایش لایت کردم که جیمین اومد
جیمین:او بیبی چه زیبا شدی
ا.ت: چون خوشگل توعم
جیمین:میشه شام رو بعد بخوریم
ا.ت: چرا هوم؟
جیمین:آخه سوپرایز ت
ا.ت:باش
رفتیم تو اتاق( اصمات نمیخوای رد کن❌️)
لباسامونو در آوردیم روم خیمه زد شروع به مارک گذاشتن کرد
جیمین:بیا میشیم رو پاهام
ا.ت:باشه
نشستم رو پاهاش دستشو آرم روی رونم سر داد و رفت سراغ کص//م
چنگ انداخت عاحی کوچیکی گفتم دی//کشو کردم توم درد داشت آنقدر محکم تر از فبل انجام داد خودشم تاقد نداشت آرود بیرون
همونجوری خوابمون برد ساعت سه اینا بود که حالت تهوع گرفتم دویدم دست شویی
جیمین: پبیبی خوبی
ا.ت: آره..آره خوبم
(صبح)
بیدار شدم سریع رفتن دکتر با خبری که داد پشمام ریختتت.....
(بقیش برا فصل دومم)
بقیش فردا عاپ میکنم فصل دومم
۵.۹k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.