عشق مافیایی
عشق مافیایی
>دکتر نامزد شما الان یک ساله که داخل کما هستن و ما میخوایم دستگاه هارو از بدنش جدا کنیم
،چییییییییی حتی فکرشم نکنین
>تا دوساعت دیگه آماده باشید تا بیایم
سریع دویدم رفتم بخش ای سی یو سریع رفتم توی اتاق ات
،ات پاشو ات ترو خدا میخوان تورو ازم بگیرن نزار این کارو بکنن ات اگه بیدار نشی خودمو میکشم اتتتتتتتت ات پاشو تروخداااااااااا (باگریه)
یهو دیدم دستگاهی که ضربان قلب ات رو نشون میداد صدا داد
دکتر و پرستا ا سریع ریختن داخل منو بیرون کردن
ستایش هم اونجا بود داشتن به ات شوک میدادن انقدر سر و صدا کردم که گذاشتن بیام داخل ولی دیدن ات بر نمیگرده و میخواستن یه کاری کنن و من نمیرفتم بیرون ستایش اومد داخل
۱بسه شوگا همش تقصیر توعه اگه تو ات رو نمیبردی اگه عاشق خودت نمیکردیش یا اگه توی خونه تنهاش نمیذاشتی الان اینجا نبود بفهم به خاطر شغل مضخرف تو این بلا سرش اومده
پرستاره و ستایش داشتن زور میزدن منو بیرون کنن
،ات پاشووووو. ات دارن مارو از هم جدا میکنن نذار این کار و بکنن من نمیخوام از تو جدا شم اتتتتتتت
یهو ات چشماشو باز کرد و به من نگاه کرد اون لحضه اگه دنیا رو بهم میدادن انقدر خوشحال نمیشدم رفتیم بیرون و داشتم بالبخدند به ات که هنوز داشت نگاهم میکرد نگاه میکردم
>خدا رو شکر نقشتون درست مثل روند پیش رفت ستایش خانم
،چی نقشه چی
۱من دیدم که ات به حرفای تو واکنش نشون داد اون کارو کردم که ببینم ات چه واکنشی نشون میده به دکتر گفتم که گفت به احتمال زیاد نقشم جواب میده منم اون حرفارو بهت زدم........😁
،دهنتو سرویس میکنم
پرش زمانی به ۴ ساعت بعد
ات رو بردن داخل بخش ولی اصلا حرف نمیزد فقط نگاه میکرد
پرش زمانی به۳ ماه بعد
الان ات سه ماهه از بیمارستان مرخص شده و افسردگی گرفته اونم همش به خاطر کاری که اون حرومراده باهاش کرد
میخواستم صبحونه بخورم ات فقط با من حرف میزد اونم خیلی کم برای همین ازش قول گرفتم بیاد پایین اونم قبول کرد و رفت حموم و..............
>دکتر نامزد شما الان یک ساله که داخل کما هستن و ما میخوایم دستگاه هارو از بدنش جدا کنیم
،چییییییییی حتی فکرشم نکنین
>تا دوساعت دیگه آماده باشید تا بیایم
سریع دویدم رفتم بخش ای سی یو سریع رفتم توی اتاق ات
،ات پاشو ات ترو خدا میخوان تورو ازم بگیرن نزار این کارو بکنن ات اگه بیدار نشی خودمو میکشم اتتتتتتتت ات پاشو تروخداااااااااا (باگریه)
یهو دیدم دستگاهی که ضربان قلب ات رو نشون میداد صدا داد
دکتر و پرستا ا سریع ریختن داخل منو بیرون کردن
ستایش هم اونجا بود داشتن به ات شوک میدادن انقدر سر و صدا کردم که گذاشتن بیام داخل ولی دیدن ات بر نمیگرده و میخواستن یه کاری کنن و من نمیرفتم بیرون ستایش اومد داخل
۱بسه شوگا همش تقصیر توعه اگه تو ات رو نمیبردی اگه عاشق خودت نمیکردیش یا اگه توی خونه تنهاش نمیذاشتی الان اینجا نبود بفهم به خاطر شغل مضخرف تو این بلا سرش اومده
پرستاره و ستایش داشتن زور میزدن منو بیرون کنن
،ات پاشووووو. ات دارن مارو از هم جدا میکنن نذار این کار و بکنن من نمیخوام از تو جدا شم اتتتتتتت
یهو ات چشماشو باز کرد و به من نگاه کرد اون لحضه اگه دنیا رو بهم میدادن انقدر خوشحال نمیشدم رفتیم بیرون و داشتم بالبخدند به ات که هنوز داشت نگاهم میکرد نگاه میکردم
>خدا رو شکر نقشتون درست مثل روند پیش رفت ستایش خانم
،چی نقشه چی
۱من دیدم که ات به حرفای تو واکنش نشون داد اون کارو کردم که ببینم ات چه واکنشی نشون میده به دکتر گفتم که گفت به احتمال زیاد نقشم جواب میده منم اون حرفارو بهت زدم........😁
،دهنتو سرویس میکنم
پرش زمانی به ۴ ساعت بعد
ات رو بردن داخل بخش ولی اصلا حرف نمیزد فقط نگاه میکرد
پرش زمانی به۳ ماه بعد
الان ات سه ماهه از بیمارستان مرخص شده و افسردگی گرفته اونم همش به خاطر کاری که اون حرومراده باهاش کرد
میخواستم صبحونه بخورم ات فقط با من حرف میزد اونم خیلی کم برای همین ازش قول گرفتم بیاد پایین اونم قبول کرد و رفت حموم و..............
۴.۷k
۲۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.