Part51.....شوگا
#Part51.....شوگا
تویه این چندروزکلی شک بهم واردشدانقدکه انگاربرق سه فازبهم وصل کردن اون ازگمشدن رستاوکوک بعدعکساماجرای دیسبندشدنمونو درخواستای ارمیا هیتای هیتراماجرای خواب رستاشیوعشقی که به کوک داشت واقعا تاحالا کسیروندیدم که انقدیکیوبخوادکلی فشارروم بودونمیتونستم دقیق روی لیریکم تمرکزکن همینجورباخودم یه متنیروزمزمه میکردم که یه فکری به ذهنم رسیدایول همینه خدشه سریع دویدم اتاق نامجون+نامجون نامجون یه فکرخوب دارم نامجون:چفکری+بیا تابت بگم براش نقشموتعریف کردم که چشماش برقی زدوگف:شوگاداداش ت حرف نداری دمت گرم پریدوبغلم کردسریع بانامجون رفتیموروی لیریکش کارکردیم دیگه تقریبا داشت تموم میشد که مانیاامدوگف جین گفته برای ناهار بریم پایین بانامجون رفتیم پایینوسره میزنشستیم همه بودن به جزرستاکه نیومده بودسره میز+رستاشی پس کجاس مانیا:هرکارکردم نیومدگف گشنم نیس ازدیشب هیچی نخورده میخواین بازم میرم دنبالش کوک:ن صبرکن من میرم جیمین:اره داداشم توبهترمیتونی ارومش کنی بروفایتینگ+ببینم انقدکه اون تونست حاله توروخوب کنه توام میتونی کوک:امیدوارم وبلندشدورف.....کوک
وقتی حرفاشوشنیدم ازخودم بدم امدباکمال پرویی بش گفتم من نباشم یکی دیگهانگارکه اونوبادخترای توی خیابون اشتباه گرفتم اون پاکترازاین حرفاس عشقشش صادقانه وبدون دروغه اینوتاامروزنفهمیده بودم من باتمام بیرحمی اون حرفاروزدم ولی بازم اون باعشق جوابموداد وقتی گف که همینکه خشحالوسالم باشم حتی کنارکسه دیگه براش کافیه فهمیدم که چقدتوی حرفاش صداقت داره وچقدعشقش پاکه فقط کاش باهاش اینجوری برخوردنمیکردم درزدمومنتظروایسادم که گف:بله بیاتو سعی کردم جوروعوض کنم پس سرمومثه گربه هابردم داخلوگفتم +اجازه هس بهم نگاه بیتفاوتی کردکه احساس بدی بهم دس دادرستا:همم بیاتورفتم داخلوپشتش لب تراس وایسادموگفتم:چرانیومدی سرمیزغذابخوری رستا:گرسنم نیس باشوخی گفتم+بازدروغ بیابریم یه چیزی بخوریم منم گشنم رستا:ت بروبخورمن گشنم نیس+اخه اعضابهم گفتن تاتونیای بهم غذانمیدنوخندیدم رستا:بروبخورمیام میگم من گشنم نیس کاریت نداشته باشن دیگه این سردیش داشت اعصابموخوردمیکردرفتم جلوازپشت بغلش کردم که لرزید+چیشدکوچولویه من چرالرزیدی رستا:و ولم کن+نوچ تانیای نمیکنم رستا:جونگکوک شی ولم کن میگم بادستاش سعی داشت دستاموبازکنه که سفتتربغلش کردمودمه گوشش گفتم:هرچقدبگی ولم کن سفتترمیگیرمت این جملرویادت میادتوی مهمونی اونشب هارستا:من تکتک اتفاقای اونشبوهر شبوروزی که باتوبودمویادمه+اووم خیلی خوبع چون منم یادمه ازهمون شب تاهمین
تویه این چندروزکلی شک بهم واردشدانقدکه انگاربرق سه فازبهم وصل کردن اون ازگمشدن رستاوکوک بعدعکساماجرای دیسبندشدنمونو درخواستای ارمیا هیتای هیتراماجرای خواب رستاشیوعشقی که به کوک داشت واقعا تاحالا کسیروندیدم که انقدیکیوبخوادکلی فشارروم بودونمیتونستم دقیق روی لیریکم تمرکزکن همینجورباخودم یه متنیروزمزمه میکردم که یه فکری به ذهنم رسیدایول همینه خدشه سریع دویدم اتاق نامجون+نامجون نامجون یه فکرخوب دارم نامجون:چفکری+بیا تابت بگم براش نقشموتعریف کردم که چشماش برقی زدوگف:شوگاداداش ت حرف نداری دمت گرم پریدوبغلم کردسریع بانامجون رفتیموروی لیریکش کارکردیم دیگه تقریبا داشت تموم میشد که مانیاامدوگف جین گفته برای ناهار بریم پایین بانامجون رفتیم پایینوسره میزنشستیم همه بودن به جزرستاکه نیومده بودسره میز+رستاشی پس کجاس مانیا:هرکارکردم نیومدگف گشنم نیس ازدیشب هیچی نخورده میخواین بازم میرم دنبالش کوک:ن صبرکن من میرم جیمین:اره داداشم توبهترمیتونی ارومش کنی بروفایتینگ+ببینم انقدکه اون تونست حاله توروخوب کنه توام میتونی کوک:امیدوارم وبلندشدورف.....کوک
وقتی حرفاشوشنیدم ازخودم بدم امدباکمال پرویی بش گفتم من نباشم یکی دیگهانگارکه اونوبادخترای توی خیابون اشتباه گرفتم اون پاکترازاین حرفاس عشقشش صادقانه وبدون دروغه اینوتاامروزنفهمیده بودم من باتمام بیرحمی اون حرفاروزدم ولی بازم اون باعشق جوابموداد وقتی گف که همینکه خشحالوسالم باشم حتی کنارکسه دیگه براش کافیه فهمیدم که چقدتوی حرفاش صداقت داره وچقدعشقش پاکه فقط کاش باهاش اینجوری برخوردنمیکردم درزدمومنتظروایسادم که گف:بله بیاتو سعی کردم جوروعوض کنم پس سرمومثه گربه هابردم داخلوگفتم +اجازه هس بهم نگاه بیتفاوتی کردکه احساس بدی بهم دس دادرستا:همم بیاتورفتم داخلوپشتش لب تراس وایسادموگفتم:چرانیومدی سرمیزغذابخوری رستا:گرسنم نیس باشوخی گفتم+بازدروغ بیابریم یه چیزی بخوریم منم گشنم رستا:ت بروبخورمن گشنم نیس+اخه اعضابهم گفتن تاتونیای بهم غذانمیدنوخندیدم رستا:بروبخورمیام میگم من گشنم نیس کاریت نداشته باشن دیگه این سردیش داشت اعصابموخوردمیکردرفتم جلوازپشت بغلش کردم که لرزید+چیشدکوچولویه من چرالرزیدی رستا:و ولم کن+نوچ تانیای نمیکنم رستا:جونگکوک شی ولم کن میگم بادستاش سعی داشت دستاموبازکنه که سفتتربغلش کردمودمه گوشش گفتم:هرچقدبگی ولم کن سفتترمیگیرمت این جملرویادت میادتوی مهمونی اونشب هارستا:من تکتک اتفاقای اونشبوهر شبوروزی که باتوبودمویادمه+اووم خیلی خوبع چون منم یادمه ازهمون شب تاهمین
۵.۴k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.