Part50.....افرا
#Part50.....افرا
بادیدن حال رستاحالم خیلی بدشدهمون دیشب که اسمشودادزدفهمیدیم که خواب جونگکوکودیده فقط نمیدونستیم خوابش انقدبدبوده که باعث شده تاصبح نتونه بخوابه ولی به شجاعتش حسودیم میشه منم خیلی وقته که عاشق جیمینم چندین ساله ولی هنوزشجاعت پیدانکردم که بهش بگم همش میترسم که منو نخوادولی رستاباتمام این وجودکه اونو ردکردولی بازم عشقشوجارمیزنه خش به حالش روی مبل نشسته بودمو تو فکر خودم غرق بودم که یکی نشست کنارمودستشوگذاش روشونم برگشتم که دیدم رونیاس که گف:چیشده توفکری +هیچی فقط به شجاعت رستاحسودیم میشه رونی:اره واقعابااینکه ردش کردولی بازم داره همه جوره بهش ثابت میکنه که عاشقشه+چراکلک نکنه توام عاشقی رونی:هممم اره خیلی وقته+واقعا کیه من میشناسمش رونی لبخنده خجالت زده ای زدوگف:اوهوم+کیه رونی:تهیونگ+واااااوعاشق خوشگلترین پسردنیایی بیشعورچرازودتررونکردی رونی:اخه خجالت میکشیدم تهیونگ:به خودم میگفتی شایدجواب میدادا+-هیییی هردومون ترسیده برگشتیم طرفش که یه لبخندمسطتیلی زدوگف:ببخشیدترسوندمتون+عا ن ن نترسیدیم خب من دیگه برم پیش رستا ببینم حالش چطوره وبه رونیایه چشمک زدم که خجالت زده سرشوانداخت پایین.......تهیونگ
رفتم تویه اشپزخونه که اب بخورم دیدم رونیاشیوافراشی رومبل نشستنوازرستاشی حرف میزنن یکم رفتم جلوتابگم بیاین گیم بازی کنیم که شنیدم رونیاشی گف عاشق کسیه گوشاموتیزکردم که بعدگف عاشق منه اونم خیلی وقته تودلم یه حالی شدم چون خودمم ازش خشم میومدبه نظرم دخترقویی بودواون کاراییم که کرده مجبوربوده برای ترس های دخترونش که باعث میشدبفهمم چقدنجیبه وهمین باعث میشدعاشق پاکیش بشم که یهوازدهنم دررفت به خودم میگقتی شاید جواب میداداکه هردوشون ترسیده برگشتن طرفموبعدافراشی فهمیدکه بایدبره رفتموکنارش نشستم که گف:عمم چیزه منم برم ببینم نزاشتم حرفشوبزنه دستشوگرفتمومجبورش کردم بشینه نشستوبابهت نگام کردکه گفتم:چ چرابه خودم نگفتی رونی:چی چیرو+همینکه الان به افراشی گفتیرو رونی:هااها اونوچیزه چیز+چیزچرامیترسی حرفتوبزن رونی:چون چون میترسیدم ردم کنی+اول بایدبهم میگفتی بعدمیدیدی که من ردت میکنم یان دخترخوب رونی:ولی من هنوزازاونشب عذاب وجدان دارموامیدی ندارم که تومنو قبول کنی+ولی من چون اینکاروبرای دخترونگیت کردی دوست دارم یهوچشمای درشتش درشت ترشدوبابهتوناباوری بهم خیره شددروغ چرایکم خجالت کشیدم ولی بهش لبخندی زدموباشوخی گفتم:زنده ای توروخدانفس بکش لنتی رونی:ن ینی چیزه اره بدجورخندم گرفته بودازاین حجم کیوتیشولپشوکشیدمویه بوسه روش گذاشتمورفتم
بادیدن حال رستاحالم خیلی بدشدهمون دیشب که اسمشودادزدفهمیدیم که خواب جونگکوکودیده فقط نمیدونستیم خوابش انقدبدبوده که باعث شده تاصبح نتونه بخوابه ولی به شجاعتش حسودیم میشه منم خیلی وقته که عاشق جیمینم چندین ساله ولی هنوزشجاعت پیدانکردم که بهش بگم همش میترسم که منو نخوادولی رستاباتمام این وجودکه اونو ردکردولی بازم عشقشوجارمیزنه خش به حالش روی مبل نشسته بودمو تو فکر خودم غرق بودم که یکی نشست کنارمودستشوگذاش روشونم برگشتم که دیدم رونیاس که گف:چیشده توفکری +هیچی فقط به شجاعت رستاحسودیم میشه رونی:اره واقعابااینکه ردش کردولی بازم داره همه جوره بهش ثابت میکنه که عاشقشه+چراکلک نکنه توام عاشقی رونی:هممم اره خیلی وقته+واقعا کیه من میشناسمش رونی لبخنده خجالت زده ای زدوگف:اوهوم+کیه رونی:تهیونگ+واااااوعاشق خوشگلترین پسردنیایی بیشعورچرازودتررونکردی رونی:اخه خجالت میکشیدم تهیونگ:به خودم میگفتی شایدجواب میدادا+-هیییی هردومون ترسیده برگشتیم طرفش که یه لبخندمسطتیلی زدوگف:ببخشیدترسوندمتون+عا ن ن نترسیدیم خب من دیگه برم پیش رستا ببینم حالش چطوره وبه رونیایه چشمک زدم که خجالت زده سرشوانداخت پایین.......تهیونگ
رفتم تویه اشپزخونه که اب بخورم دیدم رونیاشیوافراشی رومبل نشستنوازرستاشی حرف میزنن یکم رفتم جلوتابگم بیاین گیم بازی کنیم که شنیدم رونیاشی گف عاشق کسیه گوشاموتیزکردم که بعدگف عاشق منه اونم خیلی وقته تودلم یه حالی شدم چون خودمم ازش خشم میومدبه نظرم دخترقویی بودواون کاراییم که کرده مجبوربوده برای ترس های دخترونش که باعث میشدبفهمم چقدنجیبه وهمین باعث میشدعاشق پاکیش بشم که یهوازدهنم دررفت به خودم میگقتی شاید جواب میداداکه هردوشون ترسیده برگشتن طرفموبعدافراشی فهمیدکه بایدبره رفتموکنارش نشستم که گف:عمم چیزه منم برم ببینم نزاشتم حرفشوبزنه دستشوگرفتمومجبورش کردم بشینه نشستوبابهت نگام کردکه گفتم:چ چرابه خودم نگفتی رونی:چی چیرو+همینکه الان به افراشی گفتیرو رونی:هااها اونوچیزه چیز+چیزچرامیترسی حرفتوبزن رونی:چون چون میترسیدم ردم کنی+اول بایدبهم میگفتی بعدمیدیدی که من ردت میکنم یان دخترخوب رونی:ولی من هنوزازاونشب عذاب وجدان دارموامیدی ندارم که تومنو قبول کنی+ولی من چون اینکاروبرای دخترونگیت کردی دوست دارم یهوچشمای درشتش درشت ترشدوبابهتوناباوری بهم خیره شددروغ چرایکم خجالت کشیدم ولی بهش لبخندی زدموباشوخی گفتم:زنده ای توروخدانفس بکش لنتی رونی:ن ینی چیزه اره بدجورخندم گرفته بودازاین حجم کیوتیشولپشوکشیدمویه بوسه روش گذاشتمورفتم
۵.۰k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.