زندگی سم من پارت پنجم

زندگی سم من «پارت پنجم»
[از زبون آکاری]
آکاری: خ گوه نخورین چیکارم داشتین؟
باجی: میخواستیم بگیم میای بریم غروب بازار؟
آکاری: با منننننننن؟؟؟؟؟؟
چیفویو: اره با تو
آکاری: باششششهههههه من پایمممممم
عوااااا زنگ کلاس خوردددد
(باز هم نکتهههه من تو ژاپن نیستم که بدونم مدرسه ها چه شکلیهههه پسسس ما تصور می کنیممم کههههه از شیش صب تا سه ی بعد از ظهررر مدرسه دارننن و ساعت یک بعد از ظهررر زنگ ناهارهههه)
آکاری: ساعت چند؟
چیفویو: بعد مدرسه
آکاری: حلهههه
باجی: پس میبینمت
آکاری: باش جانههه
چیفویو و باجی: جانهه
دیدگاه ها (۰)

به سمت خونه ی سانو ها راه افتادم. هوا سرد بود.... بعد یک ربع...

اینم گردنبندههه

زندگی سم من «پارت چهارم» [از زبون آکاری خانووومم] ؟؟؟: یو آک...

زندگی سم من «پارت سوم» [از زبون آکاری] یهو مایکی با قیافه ی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط