با پهلویش
با پهلویش
روی تخت خوابمان مرز کشیده
از پشت دیوار تنش سوال می کنم
بیداری؟
از آن سو جواب نمی آید
وسط رویایش بلند می شوم
به تاریکی آشپزخانه هجوم می برم
نور یخچال روی صورتم می افتد
گرم نوشیدن آبی خنکم
که با صدایی مچاله در دهان
داد می زند با بطری؟
با بطری؟
زود از خطای کودکانه دست می کشم
و بزرگسال می گویم ببخشید
خیالش تخت
سرش را بر نمی گرداند اما
نگران و ناگهان به جایی که نیستم
دست می کشد
به غیبتی چند ماهه
به سرمای پشت پیراهن خوابش.
و دوباره پشت پلک های بسته اش
غوغای اشک ها را حدس می زنم
مردمک های پنهانش را
که همیشه قبلِ گریه
چند ثانیه می رقصند.
شما جای من بودید
وقت نبودن چه می کردید؟
درد نبودن را کسی می فهمد
که نیست و آینده اش گذشته.
این حضور بی لمس را
این بی فایده در عکس خندیدن را...
#عاشقانه
#خاصترین
روی تخت خوابمان مرز کشیده
از پشت دیوار تنش سوال می کنم
بیداری؟
از آن سو جواب نمی آید
وسط رویایش بلند می شوم
به تاریکی آشپزخانه هجوم می برم
نور یخچال روی صورتم می افتد
گرم نوشیدن آبی خنکم
که با صدایی مچاله در دهان
داد می زند با بطری؟
با بطری؟
زود از خطای کودکانه دست می کشم
و بزرگسال می گویم ببخشید
خیالش تخت
سرش را بر نمی گرداند اما
نگران و ناگهان به جایی که نیستم
دست می کشد
به غیبتی چند ماهه
به سرمای پشت پیراهن خوابش.
و دوباره پشت پلک های بسته اش
غوغای اشک ها را حدس می زنم
مردمک های پنهانش را
که همیشه قبلِ گریه
چند ثانیه می رقصند.
شما جای من بودید
وقت نبودن چه می کردید؟
درد نبودن را کسی می فهمد
که نیست و آینده اش گذشته.
این حضور بی لمس را
این بی فایده در عکس خندیدن را...
#عاشقانه
#خاصترین
۸.۷k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.