رمان سوراخ پارت 1
#یونا
ساعت شیش بیدار شدم اصلا دلم نمی خواست اولین روز رو دیر برسم بالاخره بعد از کلی تلاش به اینجا رسیده بودم بعد از کلی طراحی. .....البته برادرم چویا خیلی تو این مسیر بهم کمک کرد اگه اون نبود الان گوشه تیمارستان بودم احتمالا ....
هیچوقت انفجار سه سال پیشو فراموش نمیکنم .، همون چیزی ک باعث شد پدر و مادرم رو دیگه هیچوقت نبینم....
#کوک
داشتیم برای رفتن به کمپانی آماده میشدیم امروز قرار بود یه طراح جدید به تیم اضافه شه و مشتاق بودم ک اونو ببینم .....
رفتیم کمپانی یه دختر آروم و ناز دم در وایساده بود و خیلی دلم میخواست ک بفهمم تو کمپانی کار میکنه یا نه.....
#تهیونگ
عجب دختر ملوسی وایساده بود دم در.....😋
نمیدونم چرا از اون طرز نگاه کردنای کوک بهش عصبی میشدم کاش تو کمپانی کار کنه....یعنی ممکنه همون طراح جدید باشه....؟؟؟؟
منتظر کامنت هاتون هستم .....
منتظر پارت بعدی باشین😜😚
#پست_جدید
ساعت شیش بیدار شدم اصلا دلم نمی خواست اولین روز رو دیر برسم بالاخره بعد از کلی تلاش به اینجا رسیده بودم بعد از کلی طراحی. .....البته برادرم چویا خیلی تو این مسیر بهم کمک کرد اگه اون نبود الان گوشه تیمارستان بودم احتمالا ....
هیچوقت انفجار سه سال پیشو فراموش نمیکنم .، همون چیزی ک باعث شد پدر و مادرم رو دیگه هیچوقت نبینم....
#کوک
داشتیم برای رفتن به کمپانی آماده میشدیم امروز قرار بود یه طراح جدید به تیم اضافه شه و مشتاق بودم ک اونو ببینم .....
رفتیم کمپانی یه دختر آروم و ناز دم در وایساده بود و خیلی دلم میخواست ک بفهمم تو کمپانی کار میکنه یا نه.....
#تهیونگ
عجب دختر ملوسی وایساده بود دم در.....😋
نمیدونم چرا از اون طرز نگاه کردنای کوک بهش عصبی میشدم کاش تو کمپانی کار کنه....یعنی ممکنه همون طراح جدید باشه....؟؟؟؟
منتظر کامنت هاتون هستم .....
منتظر پارت بعدی باشین😜😚
#پست_جدید
۱۵.۷k
۰۹ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.