تکپارتی جیمین وقتی با پسر عموی منحرفت تنهای میشی درخواستی
تکپارتی جیمین وقتی با پسر عموی منحرفت تنهای میشی درخواستی
ویو ا/ت
امروز تولد جیمین بود می خواستم جشن تولدش خیلی خوب باشه پس به دوستاش و پسر عموم گفتم بیاد جیمین رفت بود سر کار کیک رو خریدم و اوردم و خونه رو تمیز کردیم و چند بادکنک چسبوندیم تا همه کار ها روکردیم خیلی خستم شد با اینکه کار زیادی نکردم ولی چون حامله بودم زود خسته می شدم البته جیمین نمی دونه که حامله ام و می خوام امشب بعد از جشن بهش بگم رفتم لباس پوشیدم و اومدم بیرون چند دقیقه بعد جیمین اومد داخل که همه واسش دست زدیم رفتم بغلش و گفتم
ا/ت : تولدت مبارک عشقم
جیمین: ممنون عسقم که به فکرم بودید
اسم پسر عمو ا/ت جونگ وو
فلش بک به بعد از جشن
جونگ وو : خوب ا/ت من امشب اینجا می مونم چون خیلی راه خونم دوره و الان خستم
ا/ت : خب باشه جونگ وو امشب اینجا بمون راستی جیمین باید یه چیزیی بهت بگم من حامله ام
جیمین : واقعا عزیزم
ا/ت: اره
جیمین : خیلی خوشهالم کردی عشقم خوب دلت چیزیی نمی خواد
ا/ت : خب راستش دلم شکلات می خواد تو خونه بود ولی همه اش رو تمام کردم
جیمین : باشه عشقم میرم الان برات می گیرم
جیمین رفت که یهو جونگ وو اومد و بهم گفت
جونگ وو: خب ا/ت راستش من خیلی دوست داشتم ولی تو خیلی بهم بی اهمیتی کردی و رفتی با جیمین الان دیگه برای خودم میکنمت اومد و شروع کرد به بوسیدنم ازش خواستم جدا شم ولی زورم نمی رسید همین طور گریه می کردم که جیمین اومد داخل خونه و این صحنه رو که دید خیلی عصبانی شد و تا تونست جونگ وو کتک زد و انداختش بیرون بعد رفت کمک ا/ت
جیمین: ا/ت حالت خوبه چیزیت که نشد هوم دیگه هیچوقت تنهات نمی زارم
ا/ت : اره عشقم من خوبم
از فکر بیرون اومدم از اون اتفاق یک سال می گذشت و الان پسرمون به دنیا اومده بود و منو جیمین هنوز مثل گذشته عاشق همیم
پایان ❤️
اگر لایک کنید و کامنت بزارید قول می دم بیشتر واستون فعالیت کنم
ویو ا/ت
امروز تولد جیمین بود می خواستم جشن تولدش خیلی خوب باشه پس به دوستاش و پسر عموم گفتم بیاد جیمین رفت بود سر کار کیک رو خریدم و اوردم و خونه رو تمیز کردیم و چند بادکنک چسبوندیم تا همه کار ها روکردیم خیلی خستم شد با اینکه کار زیادی نکردم ولی چون حامله بودم زود خسته می شدم البته جیمین نمی دونه که حامله ام و می خوام امشب بعد از جشن بهش بگم رفتم لباس پوشیدم و اومدم بیرون چند دقیقه بعد جیمین اومد داخل که همه واسش دست زدیم رفتم بغلش و گفتم
ا/ت : تولدت مبارک عشقم
جیمین: ممنون عسقم که به فکرم بودید
اسم پسر عمو ا/ت جونگ وو
فلش بک به بعد از جشن
جونگ وو : خوب ا/ت من امشب اینجا می مونم چون خیلی راه خونم دوره و الان خستم
ا/ت : خب باشه جونگ وو امشب اینجا بمون راستی جیمین باید یه چیزیی بهت بگم من حامله ام
جیمین : واقعا عزیزم
ا/ت: اره
جیمین : خیلی خوشهالم کردی عشقم خوب دلت چیزیی نمی خواد
ا/ت : خب راستش دلم شکلات می خواد تو خونه بود ولی همه اش رو تمام کردم
جیمین : باشه عشقم میرم الان برات می گیرم
جیمین رفت که یهو جونگ وو اومد و بهم گفت
جونگ وو: خب ا/ت راستش من خیلی دوست داشتم ولی تو خیلی بهم بی اهمیتی کردی و رفتی با جیمین الان دیگه برای خودم میکنمت اومد و شروع کرد به بوسیدنم ازش خواستم جدا شم ولی زورم نمی رسید همین طور گریه می کردم که جیمین اومد داخل خونه و این صحنه رو که دید خیلی عصبانی شد و تا تونست جونگ وو کتک زد و انداختش بیرون بعد رفت کمک ا/ت
جیمین: ا/ت حالت خوبه چیزیت که نشد هوم دیگه هیچوقت تنهات نمی زارم
ا/ت : اره عشقم من خوبم
از فکر بیرون اومدم از اون اتفاق یک سال می گذشت و الان پسرمون به دنیا اومده بود و منو جیمین هنوز مثل گذشته عاشق همیم
پایان ❤️
اگر لایک کنید و کامنت بزارید قول می دم بیشتر واستون فعالیت کنم
- ۱۷.۷k
- ۰۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط