سلامم
سلامم
امروز قراره که ( الان شبه ) یه سناریو جوید از ران بدم و آره دیگه کاور سناریو همینه بریم
داستان از این قراره که شما خیلی شاد و خوب و خرم زنگی میکنید و همین دیگه با پدر و مادرتون
(جا داره بگم دارای صحنه های هنتای هست )
مثل همیشه رفتم دانشگاه و اونروز خیلی بد بود
ا.ت . خب دیگه تموم شد
تو راه برگشت به خانه
ا.ت . میخوره به یه مرد نسبتا قد بلند و خوش هیکل با موهای بنفش و مشکی
ران . هوی حواست کجاست کوچولو
ا.ت . بدون گفتن حتی یه کلمه وسایل هاشو جمع میکنه
ران . پاشو میزاره روی اون کت ا.ت که افتاده بود
ران . تو خیلی بچه ای
ا.ت . بدون کت میره سمت خونه
بعد از رسیدن به خونه
مامان . ا.ت امدی ولی یکم دیر کردی
ا.ت . بابا کجاست
مامان . کار داشت ولی نمیدونم چه کاری ا.ت نمیخوای دوست پیدا کنی یا با شخص خاصی دوست شی یا
ا.ت . میره سمت اتاقش لباساش رو در میاره و لباس خواب میپوشه
مامان . نمی خوای شام بخوری
ا.ت . نه
فردا صبح
میره سمت دانشگاه
بعد از گذروندن اون روز دو روز تعطیلی تو راه بود تو راه که میومد کتش رو روی یه صندلی سر خیابون دید وقتی خواست برش داره
ران . نترس مال خودته
ا.ت . برش میداره و میره سمت خونه
ران . نمی خوای چیزی بگی کوچولو
ا.ت . هیچی نمیگه
ا.ت . من امدم خونه
مامان . ا.ت امشب من باید برم جایی ولی بابات میاد خونه شامتم رو میزه فعلا
ا.ت . تکون دادن سر
بابا خیلی زود آمد خونه
بابا . ا.ت ببخشید یه مدت نبودم
ا.ت . نه چیزی نیست
بابا . آخه بهت قول داده بودم بریم فستیوال ولی
ا.ت . نه من مشکلی ندارم
شب حدودا ساعت ۲ شب یهو در باز شد
بابا . داری الکی میگی
ا.ت . میاد بیرون از اتاقش همون مرد رو میبینه که با باباش داره دعوا میکنه
بابا . ا.ت این مسئله به تو ربطی نداره برو تو اتاقت
ا.ت . رفتن سمت اتاق
ران . نه نه نه تو داری تند میری اگر میخوای بزارم زنده بمونی باید یه کاری کنی مرد
بابا . من خیانت نکردم پس
ران . تفنگ رو میگیره سمت بابای ا.ت
ا.ت . در حال تماشای این صحنه
ران . من دختر کوچولوت رو میبرم خودتم باید برای همیشه نا پدید شی
بابا . عمرا ...
ران . من با کسی شوخی ندارم
یه تیر میزنه پیش پای بابا ی ا.ت
ران . زود باش تصمیم بگیر
ا.ت . میاد سمت ران
بابا. ا.ت تو داری چیکار میکنی
ران . چه انتخاب خوبی
ران دست ا.ت رو میکشه سمت خودش
ران . من مراقبش میمونم باور کن
ا.ت رو میکشه و با خودش میبره سمت ماشینش در رو برای ا.ت باز میکنه
ران . بشین
ا.ت . نشست
ران هم نشست پشت فرمون
ران . نمیخوای چیزی بگی کوچولو
ا.ت . ساکت
ران . دستشو میزاره رو پای ا.ت
ران . من بابای بهتری از اون میشم مگه نه
ا.ت . بدون اراده شروع میکنه به اشک ریختن
ران . نه تو نباید از من بترسی باشه
بعد از رسیدن
ران در رو باز میکنه
ا.ت پیاده میشه
ران . به اینجا خوش امدی
ا.ت . همونجا وایمیسته
ران. بیا میخوام یه چیزی بهت نشون بدم
ران . ا.ت رو بلند میکنه
ا.ت . ترسید ه
ران. تو خیلی کوچولویی میتونم مدت ها تو بغلم نگهت دارم
ا.ت . ساکت است
ران . پس که نمی خوای حرف بزنی باشه من بهت یاد میدم چطوری باید با من حرف بزنی
ا.ت رو میبره سمت یه اتاق و آروم میزارتش رو تخت
ران . باشه میخوام بهت نشون بدم که ترسناک نیستم
ادامش پارت ۲ و این ۸ یا ۹ پارتی هست بوس بهتون 🌌
امروز قراره که ( الان شبه ) یه سناریو جوید از ران بدم و آره دیگه کاور سناریو همینه بریم
داستان از این قراره که شما خیلی شاد و خوب و خرم زنگی میکنید و همین دیگه با پدر و مادرتون
(جا داره بگم دارای صحنه های هنتای هست )
مثل همیشه رفتم دانشگاه و اونروز خیلی بد بود
ا.ت . خب دیگه تموم شد
تو راه برگشت به خانه
ا.ت . میخوره به یه مرد نسبتا قد بلند و خوش هیکل با موهای بنفش و مشکی
ران . هوی حواست کجاست کوچولو
ا.ت . بدون گفتن حتی یه کلمه وسایل هاشو جمع میکنه
ران . پاشو میزاره روی اون کت ا.ت که افتاده بود
ران . تو خیلی بچه ای
ا.ت . بدون کت میره سمت خونه
بعد از رسیدن به خونه
مامان . ا.ت امدی ولی یکم دیر کردی
ا.ت . بابا کجاست
مامان . کار داشت ولی نمیدونم چه کاری ا.ت نمیخوای دوست پیدا کنی یا با شخص خاصی دوست شی یا
ا.ت . میره سمت اتاقش لباساش رو در میاره و لباس خواب میپوشه
مامان . نمی خوای شام بخوری
ا.ت . نه
فردا صبح
میره سمت دانشگاه
بعد از گذروندن اون روز دو روز تعطیلی تو راه بود تو راه که میومد کتش رو روی یه صندلی سر خیابون دید وقتی خواست برش داره
ران . نترس مال خودته
ا.ت . برش میداره و میره سمت خونه
ران . نمی خوای چیزی بگی کوچولو
ا.ت . هیچی نمیگه
ا.ت . من امدم خونه
مامان . ا.ت امشب من باید برم جایی ولی بابات میاد خونه شامتم رو میزه فعلا
ا.ت . تکون دادن سر
بابا خیلی زود آمد خونه
بابا . ا.ت ببخشید یه مدت نبودم
ا.ت . نه چیزی نیست
بابا . آخه بهت قول داده بودم بریم فستیوال ولی
ا.ت . نه من مشکلی ندارم
شب حدودا ساعت ۲ شب یهو در باز شد
بابا . داری الکی میگی
ا.ت . میاد بیرون از اتاقش همون مرد رو میبینه که با باباش داره دعوا میکنه
بابا . ا.ت این مسئله به تو ربطی نداره برو تو اتاقت
ا.ت . رفتن سمت اتاق
ران . نه نه نه تو داری تند میری اگر میخوای بزارم زنده بمونی باید یه کاری کنی مرد
بابا . من خیانت نکردم پس
ران . تفنگ رو میگیره سمت بابای ا.ت
ا.ت . در حال تماشای این صحنه
ران . من دختر کوچولوت رو میبرم خودتم باید برای همیشه نا پدید شی
بابا . عمرا ...
ران . من با کسی شوخی ندارم
یه تیر میزنه پیش پای بابا ی ا.ت
ران . زود باش تصمیم بگیر
ا.ت . میاد سمت ران
بابا. ا.ت تو داری چیکار میکنی
ران . چه انتخاب خوبی
ران دست ا.ت رو میکشه سمت خودش
ران . من مراقبش میمونم باور کن
ا.ت رو میکشه و با خودش میبره سمت ماشینش در رو برای ا.ت باز میکنه
ران . بشین
ا.ت . نشست
ران هم نشست پشت فرمون
ران . نمیخوای چیزی بگی کوچولو
ا.ت . ساکت
ران . دستشو میزاره رو پای ا.ت
ران . من بابای بهتری از اون میشم مگه نه
ا.ت . بدون اراده شروع میکنه به اشک ریختن
ران . نه تو نباید از من بترسی باشه
بعد از رسیدن
ران در رو باز میکنه
ا.ت پیاده میشه
ران . به اینجا خوش امدی
ا.ت . همونجا وایمیسته
ران. بیا میخوام یه چیزی بهت نشون بدم
ران . ا.ت رو بلند میکنه
ا.ت . ترسید ه
ران. تو خیلی کوچولویی میتونم مدت ها تو بغلم نگهت دارم
ا.ت . ساکت است
ران . پس که نمی خوای حرف بزنی باشه من بهت یاد میدم چطوری باید با من حرف بزنی
ا.ت رو میبره سمت یه اتاق و آروم میزارتش رو تخت
ران . باشه میخوام بهت نشون بدم که ترسناک نیستم
ادامش پارت ۲ و این ۸ یا ۹ پارتی هست بوس بهتون 🌌
- ۵.۱k
- ۳۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط