عاشق رئیسم شدم♡پارت۳۰
عاشق رئیسم شدم♡پارت۳۰
فلش بک به وقتی کوک و ته رفتن:
کوک ویو:
با ته رفتیم تو اتاقش
ته:کوک برق منطقه ای که اجاره کردیم رفته
کوک:ینی چی خب چرا درستش نمیکنن
ته:چون ما اجاره کردیم کسی گردن نمیگیره
کوک:ای بابا باید چیکار کنیم الان
ته:با تعمیرکار (نمیدونم برق کاره یا تعمیرکاره یا چیه ولی شما همون رو در نظر بگیرید ) صحبت کردم ولی قبول نمیکنه میگه سرم شلوغه
کوک: ای بابا خب گوشیو بده من حرف میزنم رازیش میکنم
خلاصه که زنگ زدم رازیش کردم برا ساعت ۱۰ بعد رفتم سمت اتاقم که سوهی و یوری رو دیدم سوهی بقض کرده بود نمیدونم چرا
کوک:سوهی
(اینجا مکالمه سوهی رو با نارحتی و بقض بخونید)
سوهی: قربان حالتون خوبه
چه عجب یادش افتاد
کوک:خوبم ممنون تو برنامه امروز رو بگو یوری ت هم.....
یوری:منم اینجا میشینم بهت کمک میکنم
و رفت نشست رو مبل
سوهی: چشم قربان ........ الان با طراح ها جلسه دارید و ساعت ۱۰ با آقای چان جلسه دارید و ساعت ۳ با آقای جانگ درمورد برند جدید برای جلسه بریم
کوک:ساعت ۱۰ تعمیرکار میخواد بیاد مکان فشن شو برقش رفته جلسه رو بنداز برا فردا
سوهی: چشم....دیگه کاری ندارید
کوک:نه میتونی بری
سوهی: چشم
سوهی رفت منم موندم با هزارتا سوال و شروع کردم کار کردن
سوهی ویو:
رفتم اتاق رئیس در زدم صدای اون دختر اومد بدون فکر کردن رفتم تو دیدم با لباس باز نشسته رو دسته صندلی
یوری:چرا انقد دیر اومدی
سوهی: تاکسی گیرم نمیومد
یوری:هه چه بدبختی هستی که با تاکسی میای
سوهی: لطفا حد خودتونو بدونید بخاطر اینکه دختر عموی رئیسم هستید چیزی نمیگم
یوری:نه بابا تروخدا یه چیزی بگو ببین منو دختر جون نزدیک کوک من نمیشی فهمیدی وگرنه اخراجی
سوهی: ببخشید ولی شما رئیس من نیستید که اخراجم کنید
یوری:هه الدنگ کوک اصن تو رو یادش نیس وقتی گفتم تو تمام مدت بالا سرش بودی به چپشم نگرفت حتی تو رو هم آدم حساب نمیکنه
اینو که گفت بقض کردم به جای ظرفی که دیر گزاشتم نگا کردم مثل اینکه واقعا من براش مهم نیستم که کوک اومد
.......
شرایط پارت بعد:۱۱ لایک و ۱۰ کامنت😗
فلش بک به وقتی کوک و ته رفتن:
کوک ویو:
با ته رفتیم تو اتاقش
ته:کوک برق منطقه ای که اجاره کردیم رفته
کوک:ینی چی خب چرا درستش نمیکنن
ته:چون ما اجاره کردیم کسی گردن نمیگیره
کوک:ای بابا باید چیکار کنیم الان
ته:با تعمیرکار (نمیدونم برق کاره یا تعمیرکاره یا چیه ولی شما همون رو در نظر بگیرید ) صحبت کردم ولی قبول نمیکنه میگه سرم شلوغه
کوک: ای بابا خب گوشیو بده من حرف میزنم رازیش میکنم
خلاصه که زنگ زدم رازیش کردم برا ساعت ۱۰ بعد رفتم سمت اتاقم که سوهی و یوری رو دیدم سوهی بقض کرده بود نمیدونم چرا
کوک:سوهی
(اینجا مکالمه سوهی رو با نارحتی و بقض بخونید)
سوهی: قربان حالتون خوبه
چه عجب یادش افتاد
کوک:خوبم ممنون تو برنامه امروز رو بگو یوری ت هم.....
یوری:منم اینجا میشینم بهت کمک میکنم
و رفت نشست رو مبل
سوهی: چشم قربان ........ الان با طراح ها جلسه دارید و ساعت ۱۰ با آقای چان جلسه دارید و ساعت ۳ با آقای جانگ درمورد برند جدید برای جلسه بریم
کوک:ساعت ۱۰ تعمیرکار میخواد بیاد مکان فشن شو برقش رفته جلسه رو بنداز برا فردا
سوهی: چشم....دیگه کاری ندارید
کوک:نه میتونی بری
سوهی: چشم
سوهی رفت منم موندم با هزارتا سوال و شروع کردم کار کردن
سوهی ویو:
رفتم اتاق رئیس در زدم صدای اون دختر اومد بدون فکر کردن رفتم تو دیدم با لباس باز نشسته رو دسته صندلی
یوری:چرا انقد دیر اومدی
سوهی: تاکسی گیرم نمیومد
یوری:هه چه بدبختی هستی که با تاکسی میای
سوهی: لطفا حد خودتونو بدونید بخاطر اینکه دختر عموی رئیسم هستید چیزی نمیگم
یوری:نه بابا تروخدا یه چیزی بگو ببین منو دختر جون نزدیک کوک من نمیشی فهمیدی وگرنه اخراجی
سوهی: ببخشید ولی شما رئیس من نیستید که اخراجم کنید
یوری:هه الدنگ کوک اصن تو رو یادش نیس وقتی گفتم تو تمام مدت بالا سرش بودی به چپشم نگرفت حتی تو رو هم آدم حساب نمیکنه
اینو که گفت بقض کردم به جای ظرفی که دیر گزاشتم نگا کردم مثل اینکه واقعا من براش مهم نیستم که کوک اومد
.......
شرایط پارت بعد:۱۱ لایک و ۱۰ کامنت😗
۸.۳k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.