عاشق رئیسم شدم♡پارت۲۸
عاشق رئیسم شدم♡پارت۲۸
و بعد بغلم کرد منم متقابل بغلش کردم
سوهی: هق هق مامان بب زرگ هق هق مم ن هق هق هقهقهق
مامان بزرگ: دخترم گریه نکن
ازم جدا شد و رفت برام آب اورد
مامان بزرگ: بیا این آب رو بخور عزیزم
آب رو گرفتم و کلش رو سر کشیم چند نفس عمیق کشیدم اشکام رو پاک کردم و از زمین بلند شدم
مامان بزرگ: چیشده عزیزدلم
سوهی: هیچی مامان بزرگ من خستم بعدا حرف میزنیم/ناراحت
مامان بزرگ: باشه قشنگم نمیخوام بهت فشار بیارم اما بعدا بهم میگیا
سوهی: باشه مامان بزرگ من میرم بالا/ناراحت
مامان بزرگ: برو قشنگم
رفتم بالا خودم رو روی تخت پرت کردم و دوباره بغضم شکست و گریه کردم چراا چرا آخه عاشق کسی شدم که دوستم نداره😭😭ای خدا مگه من چیکار کردم😭😭😭😭با خودم انقد کلنجار رفتم تا با گریه بلاخره خوابم برد
کوک ویو:
آروم چشمام رو باز کردم تصویر سوهی که گریه کرد و گفتم سرم درد میکنه یادم اومد ولی یوری پیشم بود ینی توهم زدم؟؟ یوری تا منو دید اومد سمتم
یوری: خوبی عزیزم خیلی نگرانت شدم
کوک:خوبم راستی دیشب تو پیشم بودی؟
یوری: آره عزیزم بردمت بیمارستان الانم اوردمت خونه
کوک:ینی سوهی اصن پیشم نیومد
یوری:نه اصن یه زنگم نزد دختره بی احساسه ولش کن عزیزم خودتو درگیر نکن
کوک:باشه من یکم میخوابم
یوری: بخواب استراحت کن کوکی جونم منم برم برات سوپ درست کنم
کوک:باشه
بعدش یوری رفت منم پشتم رو کردم خیلی ناراحت بودم ینی اصن من براش اهمیت ندارم که حتی بهم زنگ نزده هوففف ینی دوستم نداره معلومه که نداره اگه دوستم داشت که الان اینجا بود حداقل یه حالم رو میتونست که بپرسه که با همین ناراحتی و با بقض خوابم برد
.........
شرایط پارت بعد:۹ لایک ۱۰ کامنت😁😁
و بعد بغلم کرد منم متقابل بغلش کردم
سوهی: هق هق مامان بب زرگ هق هق مم ن هق هق هقهقهق
مامان بزرگ: دخترم گریه نکن
ازم جدا شد و رفت برام آب اورد
مامان بزرگ: بیا این آب رو بخور عزیزم
آب رو گرفتم و کلش رو سر کشیم چند نفس عمیق کشیدم اشکام رو پاک کردم و از زمین بلند شدم
مامان بزرگ: چیشده عزیزدلم
سوهی: هیچی مامان بزرگ من خستم بعدا حرف میزنیم/ناراحت
مامان بزرگ: باشه قشنگم نمیخوام بهت فشار بیارم اما بعدا بهم میگیا
سوهی: باشه مامان بزرگ من میرم بالا/ناراحت
مامان بزرگ: برو قشنگم
رفتم بالا خودم رو روی تخت پرت کردم و دوباره بغضم شکست و گریه کردم چراا چرا آخه عاشق کسی شدم که دوستم نداره😭😭ای خدا مگه من چیکار کردم😭😭😭😭با خودم انقد کلنجار رفتم تا با گریه بلاخره خوابم برد
کوک ویو:
آروم چشمام رو باز کردم تصویر سوهی که گریه کرد و گفتم سرم درد میکنه یادم اومد ولی یوری پیشم بود ینی توهم زدم؟؟ یوری تا منو دید اومد سمتم
یوری: خوبی عزیزم خیلی نگرانت شدم
کوک:خوبم راستی دیشب تو پیشم بودی؟
یوری: آره عزیزم بردمت بیمارستان الانم اوردمت خونه
کوک:ینی سوهی اصن پیشم نیومد
یوری:نه اصن یه زنگم نزد دختره بی احساسه ولش کن عزیزم خودتو درگیر نکن
کوک:باشه من یکم میخوابم
یوری: بخواب استراحت کن کوکی جونم منم برم برات سوپ درست کنم
کوک:باشه
بعدش یوری رفت منم پشتم رو کردم خیلی ناراحت بودم ینی اصن من براش اهمیت ندارم که حتی بهم زنگ نزده هوففف ینی دوستم نداره معلومه که نداره اگه دوستم داشت که الان اینجا بود حداقل یه حالم رو میتونست که بپرسه که با همین ناراحتی و با بقض خوابم برد
.........
شرایط پارت بعد:۹ لایک ۱۰ کامنت😁😁
۹.۳k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.