فیک: چرا تو؟
#فیک: چرا تو؟
پارت دو☆
<یونا روشو میکنه اینور تا رئیسه رو ببینه>
_سلام خانوم کوچولو تازه واردی؟(رئیس قُلدرا)
[کثاافت عجب جیگریه زبونم بند اومده چی بش بگم!]
یونا: ممم من... من... اره تازه واردم
رئیس قُلدرا: ببخش اگه زیردستام اذیتت کردن
بچه ها مگه نگفتم با خانوما مخصوصا تازه واردا کاری نداشته باشین؟ هاااا(عصبانی)
قُلدر شماره1:رئیس به جون بچه ی نداشتم ما کاریش نداشتیم ما کارت داشتیم خانوم کوچولو؟
یونا: اره... اصن هرچی.... چرا خانوم کوچولو صدام میزنین هااا!
قُلدرا: خب چون کوچولویی
<یونا خجالت کشید>
رئیس قُلدرا: خب اسمت چیه تا با اون صدات کنم...
یونا: اومم.... اسمم یوناس
رئیس قُلدرا: یوناا... چه اسم قشنگی... اسم منم سوهوعه خوشبتم
قُلدر شماره1:رئیس چرا مث بچه ها داری باش حرف میزنی!
یونا: راس میگه من بچه نیستم سال اخر راهنماییم
سوهو: عجبب پس ازم کوچیک تری...
قُلدر شماره1:ناموسا از من بزرگتری؟!
یونا: عهه واقعا؟! پس دیگه نبینم بام بد حرف بزنیاا
سوهو: بازم ازم کوچیک تری میتونم بات مث بچه ها رفتار کنم
یونا: حالا مگه تو چندمی؟!
سوهو: من کلاس جفتیتونم یازدهمم...
یونا: خب حالا دوسال که چیزی نیس..
_امم درسته دیرم شده من باید برم خدافظظ
(یونا از اون منطقه دور شد)
سوهو: بچه ها از این به بعد هرکی رو ببینم دور و بر خانوما بپلکه وای به حالش بزرگ و کوچیکم نداره فهمیدین؟!(خیلی سرد و جدی)
قُلدر شماره2:رئیس دوباره سرد شد!
قُلدر شماره1:اره فک کنم این اولین بار بود که دیدم اینقد مهربون با یکی حرف میزنه
سوهو: چی هعیی پچ پج میکنین تو گوش هم برین سر کلاساتون
قُلدرا: چشم رئیس. خدافظ رئیس.
مرسیی که حمایت میکنین🥺
منتظر پارت های بعدی باشین🎀
پارت دو☆
<یونا روشو میکنه اینور تا رئیسه رو ببینه>
_سلام خانوم کوچولو تازه واردی؟(رئیس قُلدرا)
[کثاافت عجب جیگریه زبونم بند اومده چی بش بگم!]
یونا: ممم من... من... اره تازه واردم
رئیس قُلدرا: ببخش اگه زیردستام اذیتت کردن
بچه ها مگه نگفتم با خانوما مخصوصا تازه واردا کاری نداشته باشین؟ هاااا(عصبانی)
قُلدر شماره1:رئیس به جون بچه ی نداشتم ما کاریش نداشتیم ما کارت داشتیم خانوم کوچولو؟
یونا: اره... اصن هرچی.... چرا خانوم کوچولو صدام میزنین هااا!
قُلدرا: خب چون کوچولویی
<یونا خجالت کشید>
رئیس قُلدرا: خب اسمت چیه تا با اون صدات کنم...
یونا: اومم.... اسمم یوناس
رئیس قُلدرا: یوناا... چه اسم قشنگی... اسم منم سوهوعه خوشبتم
قُلدر شماره1:رئیس چرا مث بچه ها داری باش حرف میزنی!
یونا: راس میگه من بچه نیستم سال اخر راهنماییم
سوهو: عجبب پس ازم کوچیک تری...
قُلدر شماره1:ناموسا از من بزرگتری؟!
یونا: عهه واقعا؟! پس دیگه نبینم بام بد حرف بزنیاا
سوهو: بازم ازم کوچیک تری میتونم بات مث بچه ها رفتار کنم
یونا: حالا مگه تو چندمی؟!
سوهو: من کلاس جفتیتونم یازدهمم...
یونا: خب حالا دوسال که چیزی نیس..
_امم درسته دیرم شده من باید برم خدافظظ
(یونا از اون منطقه دور شد)
سوهو: بچه ها از این به بعد هرکی رو ببینم دور و بر خانوما بپلکه وای به حالش بزرگ و کوچیکم نداره فهمیدین؟!(خیلی سرد و جدی)
قُلدر شماره2:رئیس دوباره سرد شد!
قُلدر شماره1:اره فک کنم این اولین بار بود که دیدم اینقد مهربون با یکی حرف میزنه
سوهو: چی هعیی پچ پج میکنین تو گوش هم برین سر کلاساتون
قُلدرا: چشم رئیس. خدافظ رئیس.
مرسیی که حمایت میکنین🥺
منتظر پارت های بعدی باشین🎀
۵۳۸
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.