تک پارتی (درخواستی)از مایکی
تک پارتی (درخواستی)از مایکی
______________________
؟؟؟:هی مایکی...بلند شو
مایکی:هومممم؟ چیه بذاررر بخوابمممم کن_چیننن
دراکن:بلند شد خیر سرت فرمانده ی گنگی میفهمی الان جلسه داریم؟
مایکی:هااااااا؟ جلسهههه کِی داشتیمممم؟
دراکن:من دفعه ی آخرم باشه برای تو دورایاکی بخرم
مایکی(حمله ور شدن به سمت دراکن):نههههههه بلند شدممممم گومنننن کن_چیننننن برام دورایاکیییی بخرررررر😭
دراکن(جدا کردن مایکی از خودش):خیله خب بس کن میخرم برات بیا بریم
بلخره پس از کلی بحث رسیدن به محل جلسه
(همون محل همیشگیشون معبد موساشی)
دراکن:سومین جلسه بعد از سال نو درمورد گنگ مبیوس ئه
مایکی:مبیوس دوباره برگشته نسل دومشه
و دوباره درخواست دعوا داده ماهم قبول کردیم اما ایندفعه رییس مبیوس کیوماسا نیس یه فرد جدیده که حتی خوده گنگشون هم اونو معرفی نکرده
همهمه ای جلسه رو فرا گرفت که یهو صدای دختری از میون جمع به گوش رسید
؟؟؟:ااااوووی دراکن واقعا ایندفعه رو اجازه نمیدم که بری
دراکن:ها؟این...صدای اِمائه؟
که یهو اِما از توی جمع اون همه پسر اومد بیرون همه ی افراد گنگ چون میدونستن اِما خواهر فرماندشونه و دوست معاون فرماندس رفتن کنار و راه رو براش باز کردن
اِما: دراکن احمق نیستم ایندفعه رو هم بذارم بری شده خودمم آسیب میبینم ولی نمیذارم بری
دراکن:چی داری میگی اِما اصلا تو اینجا چیکار میکنی؟
اِما بدون هیچ حرفی دراکن رو بغل کرد دستای ظریفش به خاطر بدن بزرگ دراکن بهم نمیرسیدن ولی اون هم بغلش کرد و در گوشش گفت
دراکن: باهم صحبت میکنیم اِما حالا برو
اِما داشت تنهایی میرفت که مایکی دستشو گرفت و گفت
مایکی:باهم میریم کن_چین خودت یه جوری جلسه رو تموم کن
[تو راه خونه ی اِما و مایکی]
مایکی:هی اِما تو چه حسی نسبت به کن_چین داری؟
اما: چه حسی دارم؟خب...امممم واقعا از ته دلم دوسش دارم اون خیلی خوبه هرچی که بخوامو برام فراهم میکنه همه ی بچه های مدرسه بخاطر اینکه من همچین دوست پسری دارم حسودی میکنن میگن خیلی گنگ و خفنه ولی واقعا اگر اون روی مهربون دراکن_کون رو ببینن خیلی از حرفشون پشیمون میشن
مایکی:اوو تاحالا این توصیفات درمورد کن_چین رو هیچوقت از کسی نشنیده بودم:// ولی اِما اگر واقعا انقدر دوسش داری بذار دعوای چند روز دیگه رو بیاد
اِما:مایکی حرفشم نزن دفعه ی قبلی که با اون مبیوس وحشی دعوا کرد اون کیوماسا بهش چاقو زد میدونی من چقدری ناراحت شدممم؟
[چیفویو:خوداااااا چه کیوتییی تووو اِماا]
مایکی:حالا نه که من خیلی خوشحال شدم-_-
ازون گذشته ولی تو که نمیتونی از چیزی که اون میخواد محرومش کنی
اِما: ولی تو تضمین میکنی اون کاریش نمیشه؟
مایکی:اگر من مراقبش باشم چی؟
اِما:اونی_چان اگه تو مراقبشی پس برین:)))
ولی اگر چیزیش بشه سر توخالی میکنم
______________________
؟؟؟:هی مایکی...بلند شو
مایکی:هومممم؟ چیه بذاررر بخوابمممم کن_چیننن
دراکن:بلند شد خیر سرت فرمانده ی گنگی میفهمی الان جلسه داریم؟
مایکی:هااااااا؟ جلسهههه کِی داشتیمممم؟
دراکن:من دفعه ی آخرم باشه برای تو دورایاکی بخرم
مایکی(حمله ور شدن به سمت دراکن):نههههههه بلند شدممممم گومنننن کن_چیننننن برام دورایاکیییی بخرررررر😭
دراکن(جدا کردن مایکی از خودش):خیله خب بس کن میخرم برات بیا بریم
بلخره پس از کلی بحث رسیدن به محل جلسه
(همون محل همیشگیشون معبد موساشی)
دراکن:سومین جلسه بعد از سال نو درمورد گنگ مبیوس ئه
مایکی:مبیوس دوباره برگشته نسل دومشه
و دوباره درخواست دعوا داده ماهم قبول کردیم اما ایندفعه رییس مبیوس کیوماسا نیس یه فرد جدیده که حتی خوده گنگشون هم اونو معرفی نکرده
همهمه ای جلسه رو فرا گرفت که یهو صدای دختری از میون جمع به گوش رسید
؟؟؟:ااااوووی دراکن واقعا ایندفعه رو اجازه نمیدم که بری
دراکن:ها؟این...صدای اِمائه؟
که یهو اِما از توی جمع اون همه پسر اومد بیرون همه ی افراد گنگ چون میدونستن اِما خواهر فرماندشونه و دوست معاون فرماندس رفتن کنار و راه رو براش باز کردن
اِما: دراکن احمق نیستم ایندفعه رو هم بذارم بری شده خودمم آسیب میبینم ولی نمیذارم بری
دراکن:چی داری میگی اِما اصلا تو اینجا چیکار میکنی؟
اِما بدون هیچ حرفی دراکن رو بغل کرد دستای ظریفش به خاطر بدن بزرگ دراکن بهم نمیرسیدن ولی اون هم بغلش کرد و در گوشش گفت
دراکن: باهم صحبت میکنیم اِما حالا برو
اِما داشت تنهایی میرفت که مایکی دستشو گرفت و گفت
مایکی:باهم میریم کن_چین خودت یه جوری جلسه رو تموم کن
[تو راه خونه ی اِما و مایکی]
مایکی:هی اِما تو چه حسی نسبت به کن_چین داری؟
اما: چه حسی دارم؟خب...امممم واقعا از ته دلم دوسش دارم اون خیلی خوبه هرچی که بخوامو برام فراهم میکنه همه ی بچه های مدرسه بخاطر اینکه من همچین دوست پسری دارم حسودی میکنن میگن خیلی گنگ و خفنه ولی واقعا اگر اون روی مهربون دراکن_کون رو ببینن خیلی از حرفشون پشیمون میشن
مایکی:اوو تاحالا این توصیفات درمورد کن_چین رو هیچوقت از کسی نشنیده بودم:// ولی اِما اگر واقعا انقدر دوسش داری بذار دعوای چند روز دیگه رو بیاد
اِما:مایکی حرفشم نزن دفعه ی قبلی که با اون مبیوس وحشی دعوا کرد اون کیوماسا بهش چاقو زد میدونی من چقدری ناراحت شدممم؟
[چیفویو:خوداااااا چه کیوتییی تووو اِماا]
مایکی:حالا نه که من خیلی خوشحال شدم-_-
ازون گذشته ولی تو که نمیتونی از چیزی که اون میخواد محرومش کنی
اِما: ولی تو تضمین میکنی اون کاریش نمیشه؟
مایکی:اگر من مراقبش باشم چی؟
اِما:اونی_چان اگه تو مراقبشی پس برین:)))
ولی اگر چیزیش بشه سر توخالی میکنم
۱۰.۵k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.