باران می بارید

باران می بارید

روی تنهایی خیابان

خواب درخت پریشان بود

تو را گم کردم

در التهاب دستانِ خاطره ای دور.

باران می بارد

دور بودی

خیال ما را میبرد

نزدیکِ تو شاید هوا آفتابی ست...


ای لیا *
دیدگاه ها (۲)

تا مگریک نفسمبوی تو آرد دم صبح ...همه شبمنتظر مرغسحرخوان بود...

در این شبِ ‎پوشیده از برگِ گلِ کوکب...‎دلم دیوانه بودن ‎با ت...

همه چیز تمام شدسوار قطار شدی و رفتیحالا باید در شهری دور باش...

بنیانگذار...توبنیان گذار جمهوری عاشقی بقیه سال های عمرمیو من...

از مسلخ خود به چشم تو پناه آوردم ای اغوش آغشته به نور پرواز ...

"تو" که از کوچه ی غمگین دلم میگذری!"تو" که از راز دلم با خبر...

ای جان من خسته درمانده فدایتمن منتظرم بشنوم از دور صدایت شای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط