رویای بزرگ

رویای بزرگ
#part42

بالاخره بولگوگی هایی که جیمین در حال پختش بود درست شد
و چیندشون رو میز

اما جونگوک هنوز نیومده

بچها بیخیال دور میز نشستن و با هم حرف میزنن

نامجون: جونگوک چقد دیر کرد...

جین:من بهش زنگ زدم ولی خاموش بود

شوگا کنار من بود
این سوک: شوگا میشه بگی ساعت چنده؟

شوگا گوشیشو برداشت و گفت: نزدیک ۹

جیمین: جونگوک گفت یه کار کوچولو داره انجام میده برمیگرده از ساعت۵ رفته تا الان...

یهو گوشی شوگا زنگ خورد
میخواست تماسو وصل کنه که نامجون گفت:
صبر کن، مگه نگفتن تماس های ناشناسو جواب ندیم چون ممکنه هیتر باشهو جامونو حک کنه...

جیهوپ:اره درسته

گوشی قطع شد
بعد از چند ثانیه دوباره زنگ خورد...

نامجون گفت: این سوک تو گوشی رو بردار اگه هیتر ام باشه فکر میکنه شماره اشتباهه

این سوک:ام... باشه

گوشی رو گرفتم و جواب دادم

وقتی وصل شد فوراً یک خانم گفت:
_سلام خسته نباشید.

+سلام بفرمایید.

-شما اقای جئون رو میشناسین ( کیه که نشناسه🙄)

+چطور؟

-چون ایشون تصادف کردن و الان تو بیمارستانن...

تا اینو شنیدم از جام بلند شدم و با صدای بلند گفتم:
+چــــــــــــــــی!

-خانم نگران نباشید زیاد آسیب ندیدن...
دیدگاه ها (۰)

رویای بزرگ#part43نامجون: این سوک چی شده؟ چی میگه؟نمیدونستم چ...

رویای بزرگ#part44تهیونگ روشو برگردوند طرف من و گفت: جونگ کوک...

خیلی خوب شدهه

😂🤦🏻‍♀️😑😁

کپشن خیلی بیش از حد مهم☆👇🏻بچه ها قضیه از این قراره ما کلا تو...

بیب من برمیگردمپارت : 72 ( جنی) جانگه به پذیرایی رفت منم بدو...

part ²امیلی: چرا همتون خفه خون گرفتین ها؟جونگکوک: کاری میکنم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط