DOCTORS OF GONGILL🥼part 39
یونگی سرش را تکان داد و گفت: درسته. نبود... میدونی من تنها زندگی میکنم و تنها کسی که
دوسش دارم...
یونگی کمی فکر کرد و گفت: تختم...بالشتم...پتوم و...یخچالمه.
جی هیون به یاد حرف های دکتر مین در اتاقش افتاد که درمورد غذا خوردن با خانواده اش
صحبت میکرد. شاید ترجیح میداد در بیمارستان بماند تا همچین خانه ای.
+ اگه یه وقت خواستی موهاتو بشوری میتونی از حموم اتاق من استفاده کنی.
جی هیون لبخند خوشحالی زد و گفت: واقعا؟!
+ اره. بهتر از اینه که اینجا موهاتو بشوری. دوست ندارم هر وقت برای خشک کردن دستام
میام اینجا تو رو تو این وضعیت ببینم. میدونی... اصال صحنه ی جالبی نیست.
لبخند از لب های جی هیون محو شد و چشم غره ای به یونگی رفت.
_ حتی بلد نیستی چجوری لطف کنی.
یونگی دست ازحرکت دادن دست هایش برداشت و گفت: با من خودمونی حرف زدی؟!
_ بله.
یونگی خنده ی ناباوری کرد و گفت: تو گستاخ ترین ادمی هستی که به زندگیم دیدم! همه تو
بیمارستان از من میترسن!
جی هیون شیر اب را باز کرد و مشغول شستن موهایش شد و گفت: بیشتر از این که ترسناک
باشی شبیه یه گربه ی معصوم و اسیب پذیری.
یونگی پوزخندی زد و دست هایش را شست. دست هایش را به کمرش زد و رو به جی هیون
ایستاد.
+ حاال که منو به یه گربه ی اسیب پذیر تشبیه کردی، فردا تو اتاق عمل منتظرتم. دو تا پشت
سر هم.
و بیرون رفت.
_ بیشتر از اینم انتظار نداشتم.
--
اقای مین سرفه ای کرد و نگاهش را به منشی اش داد.
+ حالش چطوره؟
مرد عینکش را جا به جا کرد و گفت: توی عمل های زیادی شرکت میکنه. تازگیا تو بیمارستان
میخوابه و خونه نمیره.
پیرمرد دوباره سرفه کرد و گفت: اون میدونه کنار خونه اش کشیک میدید تا مجبورش کنید بیاد
اینجا.
منشی سرش را تکان داد و موافقت کرد.
+ خیلی خب میتونی بری.
منشی تعظیم کرد و به سمت در رفت. بین راه ایستاد و گفت: قربان... تصمیم ندارید وصیت
نامه رو عوض کنید؟
اقای مین با قاطعیت سرش را تکان داد و گفت: نه!
منشی سرش را به معنی تفهیم تکان داد و یاداوری کرد: ساعت چهار دکتر برای معاینه تون
میاد....
#BTS
دوسش دارم...
یونگی کمی فکر کرد و گفت: تختم...بالشتم...پتوم و...یخچالمه.
جی هیون به یاد حرف های دکتر مین در اتاقش افتاد که درمورد غذا خوردن با خانواده اش
صحبت میکرد. شاید ترجیح میداد در بیمارستان بماند تا همچین خانه ای.
+ اگه یه وقت خواستی موهاتو بشوری میتونی از حموم اتاق من استفاده کنی.
جی هیون لبخند خوشحالی زد و گفت: واقعا؟!
+ اره. بهتر از اینه که اینجا موهاتو بشوری. دوست ندارم هر وقت برای خشک کردن دستام
میام اینجا تو رو تو این وضعیت ببینم. میدونی... اصال صحنه ی جالبی نیست.
لبخند از لب های جی هیون محو شد و چشم غره ای به یونگی رفت.
_ حتی بلد نیستی چجوری لطف کنی.
یونگی دست ازحرکت دادن دست هایش برداشت و گفت: با من خودمونی حرف زدی؟!
_ بله.
یونگی خنده ی ناباوری کرد و گفت: تو گستاخ ترین ادمی هستی که به زندگیم دیدم! همه تو
بیمارستان از من میترسن!
جی هیون شیر اب را باز کرد و مشغول شستن موهایش شد و گفت: بیشتر از این که ترسناک
باشی شبیه یه گربه ی معصوم و اسیب پذیری.
یونگی پوزخندی زد و دست هایش را شست. دست هایش را به کمرش زد و رو به جی هیون
ایستاد.
+ حاال که منو به یه گربه ی اسیب پذیر تشبیه کردی، فردا تو اتاق عمل منتظرتم. دو تا پشت
سر هم.
و بیرون رفت.
_ بیشتر از اینم انتظار نداشتم.
--
اقای مین سرفه ای کرد و نگاهش را به منشی اش داد.
+ حالش چطوره؟
مرد عینکش را جا به جا کرد و گفت: توی عمل های زیادی شرکت میکنه. تازگیا تو بیمارستان
میخوابه و خونه نمیره.
پیرمرد دوباره سرفه کرد و گفت: اون میدونه کنار خونه اش کشیک میدید تا مجبورش کنید بیاد
اینجا.
منشی سرش را تکان داد و موافقت کرد.
+ خیلی خب میتونی بری.
منشی تعظیم کرد و به سمت در رفت. بین راه ایستاد و گفت: قربان... تصمیم ندارید وصیت
نامه رو عوض کنید؟
اقای مین با قاطعیت سرش را تکان داد و گفت: نه!
منشی سرش را به معنی تفهیم تکان داد و یاداوری کرد: ساعت چهار دکتر برای معاینه تون
میاد....
#BTS
- ۱۴.۶k
- ۲۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط