۱۲

۱۲


جنگل بان دست ات رو میگیره و ات رو میگیره ..

جنگل بان ...نه دخترم..این کار رو نکن ...خواهش میکنم ...پسر منم هم سن تو بود خودشی کرد و خودش رو از همین صخره پرت کرد..تورو خدا تو این کار رو نکن ...به خانوادت فکر کن اونا بعد تو چی میشن ...
ات ...اجوشی دستم رو ول کن ...خانوادم خوشحال میشن بعد از دیدنم ....

جنگل بان...چی ؟؟؟ ببین دخترم خانواده ها عصبی میشن یه چیزی میگن تو نباید به دل بگیری اونا خیر تورو میخوان ...
ات . نه اجوشی ...من میرم پیش اونا خانوادم مردن ....پس تو هم خواهشا من رو ول کن ....

اعضا همراه با پلیس میرسن ..

کوک سریع میره و دست ات رو از دست پارک بان میگیره و. ات رو میکشه بالا و بغلش میکنه ...

کوک . نه ات ...عزیزم نباید همچین کاری رو بکنی ...خواهش میکنم ...عزیزم...شکلاتم لطفا ....

ات درحال عر زدن هست

ات .کوک ..تو ..تو من رو بخشیدی ...ببخش که با دروغ هام ناراحتت کردم ....
من ..من واقعا ...خیلی خیلی زیاد دوست دارم...
تو من رو میبخشی ؟؟؟؟

کوک . سر ات رو نوازش میکنه و میگه ... آره عزیزم.. آره ات...ببخش که ..تو این مدت سخت گفتم بهت ... واقعا متاسفم من ...لطفا تو من رو ببخش..

تهیونگ ...خب دیگه بس کنید هعی آبغوره گرفتید ...