من بمیرم هم نمیگویم بمان اما بمان
"من بمیرم هم نمیگویم بمان اما بمان"
عمراً این جمله نخواهد شد بیان اما بمان
_
از درون چشم هایم التماسم را بخوان
بر نمی آید تمنا از زبان اما بمان
_
رفته ها نیمی ز جان خسته ام را برده اند
سهم دستان تو اَست این نیمه جان اما بمان
_
نیمه جانی بر کفم مانده اگر خواهی ببر
میتوانی قاتلم گردی، بدان... اما بمان
_
گفته بودی: مهر، آبان یا که آذر میروم
گرچه گردیده کنون فصل خزان اما بمان
_
رفتنت من را به سمت قبله میگرداندم
"من بمیرم هم نمیگویم بمان اما بمان"
عمراً این جمله نخواهد شد بیان اما بمان
_
از درون چشم هایم التماسم را بخوان
بر نمی آید تمنا از زبان اما بمان
_
رفته ها نیمی ز جان خسته ام را برده اند
سهم دستان تو اَست این نیمه جان اما بمان
_
نیمه جانی بر کفم مانده اگر خواهی ببر
میتوانی قاتلم گردی، بدان... اما بمان
_
گفته بودی: مهر، آبان یا که آذر میروم
گرچه گردیده کنون فصل خزان اما بمان
_
رفتنت من را به سمت قبله میگرداندم
"من بمیرم هم نمیگویم بمان اما بمان"
- ۱۴.۹k
- ۰۱ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط