در آغوش شیطان
"در آغوش شیطان"
---
Chapter: 1
Part: 1
صدای جیغها توی گوشش میپیچید. جیمین کوچولو وسط شعلهها میدوید، پاهاش برهنه، چشمهاش پر از وحشت. عمارت در حال سوختن بود. دود همهجا رو گرفته بود. پدر و مادرش پشت سرش بودن، اما اون نمیتونست برگرده. فقط میدوید.
وقتی بیرون رسید، همهچیز تموم شده بود. آتیش، خانوادهاش، زندگی قبلیش.
چند روز بعد، توی یه تخت غریبه بیدار شد. یه زن با لبهای قرمز و یه مرد با چشمهای سرد بالای سرش بودن.
زن گفت: «از حالا دیگه مال مایی.»
جیمین توی اون خونهی عجیب بزرگ شد. شبها پیانو میزد، روزها سکوت میکرد. هیچکس ازش نپرسید چی شده. هیچکس نگفت چرا.
اون فقط یاد گرفت چطور توی تاریکی زندگی کنه.
و کمکم، خودش هم تبدیل شد به یکی از اونها.
خونآشام.
---
Chapter: 1
Part: 1
صدای جیغها توی گوشش میپیچید. جیمین کوچولو وسط شعلهها میدوید، پاهاش برهنه، چشمهاش پر از وحشت. عمارت در حال سوختن بود. دود همهجا رو گرفته بود. پدر و مادرش پشت سرش بودن، اما اون نمیتونست برگرده. فقط میدوید.
وقتی بیرون رسید، همهچیز تموم شده بود. آتیش، خانوادهاش، زندگی قبلیش.
چند روز بعد، توی یه تخت غریبه بیدار شد. یه زن با لبهای قرمز و یه مرد با چشمهای سرد بالای سرش بودن.
زن گفت: «از حالا دیگه مال مایی.»
جیمین توی اون خونهی عجیب بزرگ شد. شبها پیانو میزد، روزها سکوت میکرد. هیچکس ازش نپرسید چی شده. هیچکس نگفت چرا.
اون فقط یاد گرفت چطور توی تاریکی زندگی کنه.
و کمکم، خودش هم تبدیل شد به یکی از اونها.
خونآشام.
- ۴.۱k
- ۲۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط