ربنای دستانم را

ربنای دستانم را،

به دست دعا، گرفته ای!

و من، حاجتم را،

به وقت افطار، با عشق تو، گشودم تا،

بند بند جانم، تو را،

کنار محراب خدا، صدا بزند ...

من،

به اجابت سحرخیزترین اشتیاق چشمانت،

دهان ببندم!

تو، مانده ای میان ذکرهای نخوانده ...

من، دوست داشتن را،

به اجازت لبانت، کشانده ام!!
دیدگاه ها (۶)

خواهم که امشب تا سحر ناخوانده مهمانت کنمدر وادی عشق و جنون ...

به چشمانت بگو !نگاهم نکنندبگو وقتی خیره ات می شوم ..سرشان به...

آدمها را به جایی نرسانید که حرف هایشان را باعکس پروفایلشان ب...

شدہ عشقے بہ دلت باشد و انڪار ڪنے*یا ڪہ از بودن او در دلت اقر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط