chapter آرام آرام

chapter ² آرام آرام

شدو:
روی مبل نشسته بودم و داشتم قهوه میخوردم
ذهنم درگیر بودش
درگیر اینکه دقیقا اونا کی هستن چون من حتی کسایی رو که میخواستم باهاشون ازدواج کنم نمی‌شناختم نمیدونستم امگان یا آلفا ؟؟
ولی به هر حال برام مهم نیستش
چون من فقط و فقط به خاطر خواسته پدرم دارم اینکارو میکنم ، برای اون آبرو و احترام خیلی مهمه...
....:و حالا اولین شاهزاده رو معرفی میکنم
داشت منو میگفت چون بهم گفته بودن که اولین نفر من میرم تو برای همین هم رفتم جلو در تا وارد تالار
.....:شاهزاده شدو از سرزمین ماه!!
همین که وارد تالار شدم همه شروع کردن به دست زدن و من رفتم و سر جام پیش دوتا صندلی دیگه نشستم ، اینجور که بوش میاد ما دوتا آلفا و یدونه امگا هستیم-_-
از اونجایی که وقتی وارد تالار شدم رایحمو آزاد کردم(رسمه شونه)
همه یه حالت تدافعی گرفته بودن و خب،من عاشق این خصلت رایحه قهوم بودم..
.....:و حالا شاهزاده دوم را معرفی میکنم
حواسمو جمع کردم ولی برنگشتم سمت در چون میگفت یه جورایی با این کار آتو میدادی دست پاپاراتزی ها..


بووووم اینم از چپتر دومممممم
چطور بود؟؟
خواستم بگم که من فقط شبها پارت میزارم منظورم هر شب یک یا دو پارته
امیدوارم خوشتون اومده باشههععع😉
دیدگاه ها (۳)

ایناروووووووثایکسکیگبگبههللهبهگبگه

chapter ³ آرام آرامویو سیلورداشتم خودمو تو آینه نگاه میکردم ...

Chapter ¹ آرام آرامهمه توی قصر نشسته بودن و منتظر بودن شاهزا...

خلاصه داستان چی میشه اگه سه تا پادشاهی بزرگ پسراشونو برای اه...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط