chapter آرام آرام

chapter ³ آرام آرام

ویو سیلور

داشتم خودمو تو آینه نگاه میکردم ، مثل همیشه بهم میومد
وای آخه یعنی چییییی؟؟؟
من چرا باید با یکی ازدواج کنم که حتی نمیشناسمششش؟؟؟؟؟
واقعا دلم میخواد بگیرم سیلوا رو خفه کنممم
همیشه میدونستم اون عاشق تاج و تخته ولی هیچوقت فکر‌نمیکردم بخاطرش بخواد منو کنار بزارهععععع ای تف بیاد به اون قیافت سیلوااااا
همینطوری داشتم با خودم کلنجار میرفتم
.....:و حالا شاهزاده دوم را معرفی میکنممم
اینو که شنیدم بلند شدمو رفتم جلوی در از اتاق بیرون اومدم و رفتم جلوی در تالار
.....:شاهزاده سیلور از پادشاهی ستارههه
همینکه وارد شدم رایحمو آزاد کردم
و فضا از اون حالت تهاجمی در اومد همه یهو باهم گرم گرفتم و رفتم رو صندلیم نشستم
اوکییییی یعنی ما دوتا آلفا و یدونه باتم هستیم چون هنوز صندلیه وسطی خالی بودش
زیر چشمی به کسی که گفتن اسمش شدو هستش نگاه کردم
اگه بخوام دروغ نگم جذاب بودش

شدو:
میدونستم داره بهم نگاه میکنه
و منم جوابشو بایه لبخند دخترکش دادم از حق نگذریم خوشتیپ بودش و از قرار معلوم باید تقسیم کار کنیم(مثل شدو جون خیلی از تقسیم کردن امگاش با یکی دیگه خوشحال نیست🤣)
خیلی دوست داشتم بدونم امگامون چطوریه..
.....:و حالا شاهزاده سوم و آخر را معرفی میکنم..



گیلیلیلیی اینم از چپتر سوممم بنظرتون عکس‌العمل این دوتا با دیدن امگاشون چیه ؟
مطمعنم همتون میدونید امگاشون کیه
امشب یه پارت دیگه هم میزارم چون دیشب پارت نزاشتم
بای باییییی
دیدگاه ها (۱)

chapter ³آرام آرامسونیک:روی مبل نشسته بودم و تو خودم جمع شدم...

حاجی پشمااامم پینترست بدون فیلتر شکن باز شددددد

ایناروووووووثایکسکیگبگبههللهبهگبگه

chapter ² آرام آرامشدو:روی مبل نشسته بودم و داشتم قهوه میخور...

رمان j_k

در اعماق وجودم p13

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط