سلوووووووووووووم نظررررررررر بده به خدا نمیمیری:-|
سلوووووووووووووم نظررررررررر بده به خدا نمیمیری:-|
✾ستارگان عاشق✾
پارت ⑦②
❉ته یون❉
توپو پرت کردم.باز جا خالی داد لعنتی.پسرای اکسو وسط بودن ما گرلز جنریشنیا با بورام و جیون و ایون جونگ بودیم.داشتیم با اونا وسطی بازی میکردیم.سویونگ با حرص توپو پرت کرد توپ خورد تو کله چانیول.سویونگ دستشو گذاشت جلو دهنش.همه میخندیدن.چانیول:میکشمتتتتتتت افتاد دنبال سویونگ.سویونگ جیغ زنان فرار کرد.سئو هیون توپو پرت کرد.چن جا خالی داد.پوووف خیلی زرنگن.توپ افتاد دست من.پرتش کردم.بمممب خورد به ب.ا.سن سوهو.زدم زیر خنده.خودش خجالت کشیدو در رفت.بکهیون چپ چپ نگام کرد.ایییش دیه دوس پسرم نیس که.بازم خندیدم.یونا توپو پرت کرد خورد به پای بکهیون بــــنگ افتاد زمین.واااای مردم از خنده.سویونگ و چانیول هنوز داشتن میدوییدن.بکهیون بلند شد.رفت سمت یونا.یونا:نه نه نه الفراااااااااااار.بعد چندبار زدن.سانی،شیومینو زد خورد تو شکمش.شیومین اومد بره ادای بقیه رو دربیاره سانی رفت سمتش:اوهوی اوهوی ،بیشین سرجات.سنگینی نگاه یکی اذیتم میکرد.به سوهو نگاه کردم.داشت نگام میکرد،وقتی چشم تو چشم شدیم سریع روشو برگردوند، نه انگار حق با سانیه.
۞یونا۞
آخ نفسم بنداومد.دیگه رسیده بودیم به جنگل چقد اینجا ساکته!پشت یه درخت قایم شدم.یکی سریع از پشت بغلم کرد.رومو برگردوندم بکهیون بود._هی!&گرفتمت._ولم کننن&آآآآ باید تنبیه بشی.با دوتا دستاش شونه هامو محکم گرفت و هلم داد._ما الان کجاییم؟&چه بدونم دیوونه تو اومدی اینطرف._من وقتی فرار کنم دیگه حواسم نیس از کجا برم.&فقط هدفت اینه فرار کنی._دقیقا.&اما خانم کارآگاه الان منم مثل تو نمیدونم باید از کجا برگردیم._یعنی...&گم شدیم.دستشو از روم برداشت._ما الان دقیقا نیم ساعت اینجا دوییدیم.واااای حالا چیکار کنیم؟کیف من اونور جا موند،گوشیم تو کیفم بود. برگشتمو بهش نگاه کردم،نمیدونستم خط چشم انقد بهش میاد از نمای نزدیک خوشگل بود.دستشو کرد تو جیبش.گوشیشو دراورد.&آنتن نمیده_واااای حالا چیکار کنیم.صدای جیغ اومد.با ترس نگاش کردم._این صدای سویونگ نبود؟&از اونور بود.با دستش به اعماق جنگل اشاره کرد._وااای اگه بریم اونجا که دیگه بدتر.&میترسی؟_نه&پس بریم.راه افتاد،با نگرانی نگاش کردم._بیون بکهیون.&چیه؟_اگه راستشو بخوای آره میترسم.&از رنگ پریده ت هم معلومه._دلم نمیخواد فردا تو روزنامه چاپ بشه.دوآیدل مرحوم به نام ایم یونا و بیون بکهیون باهم به دلیل لجبازی به جنگل رفتن و بعد مفقود شدن. بعد چند روز ماموران موفق شدن جنازه هاشونو پیدا کنند.&داستان باحالیه.به ساعت نگاه کردم._وای خدا ۱۰ دیقه پیش رفتن سمت اتاقا.&نمیخوای که تا آخر شب اینجا بمونی؟_میترسم اوضاع از این بدتر بشه،شاید همینجارم گم کردیم.&خوب تو کارتون تام بندانگشتیو دیدی؟_چطور؟&اونا تو جنگل نمیخواستن گم شن سنگ مینداختن._اما فک کنم اون هانسلو گرتل بود.&حالا چه فرقی میکنه؟_ما سنگ سفید نداریم.&باشه پس من میرم اونور شاید چانیول اونجا بود._بکهیون!برگشتو با کلافگی دستشو سمتم دراز کرد.&ما تنها نیستیم حداقل همو داریم.با دستای لرزون دستشو گرفتم.///
❧ته یون❧
خیلی جالب بود چرا اون چهارتا هنوز نیومدن؟معلما عین خیالشون نبود مثلا ۴ تا دانش آموز گم شده.انگار نمیدونستن.همگی رو ماسه های ساحل ولو شدیم.همگی بزور لوهانو بورام با کای و جیونو بلند کردن.کای جیونو بلند کردو چرخوند،همگی دست زدن.بورام با تعجب به لوهان نگاه میکرد.لوهان رفت نزدیک و لباشو گذاشت رولباش.خوش بحالشون.هعی،یا خدا داشتم حسرت میخوردم.مثل دختر ترشیده ها نگاشون میکردم.
ایییش هزارتا پسر دنبالمن ولش کن.یوری اومد جلوم نشست.یه کیف گذاشت جلوم &این کیف یوناعه_هنوز برنگشته؟&نه_سویونگ چی؟سرشو به نشونه نه تکون داد.
از جام بلند شدم.رفتم سمت خانم چویی.سوهو با نگرانی کنارش واستاده بود ولی خانم چویی داشت با تلفن حرف میزد.رفتم کنار سوهو._بهشون زنگ زدی؟&در دسترس نیست.$چیشده بچه ها؟آه پناه بر خدا خورشید داره غروب میکنه باید برگردیم سمت اتاقا.از وسط ما دوتا رد شد رفت سمت بچه ها._خانم چوییی خانم چویی ما باید باهاتون...)نه انگار هیچی نمیشنید.&پووووف حالا چیکار کنیم؟_لیدر بودن برای تو حس خوبی داره؟&نه_برای منم نداره.دوییدم دنبالش.$ته یون بعدا باهات حرف میزنم_اما خانم خیلی مهمه.$رفتن به خوابگاه مهمتره.حالا برو وگرنه از نمره ت کم میکنم.
#loverstars
✾ستارگان عاشق✾
پارت ⑦②
❉ته یون❉
توپو پرت کردم.باز جا خالی داد لعنتی.پسرای اکسو وسط بودن ما گرلز جنریشنیا با بورام و جیون و ایون جونگ بودیم.داشتیم با اونا وسطی بازی میکردیم.سویونگ با حرص توپو پرت کرد توپ خورد تو کله چانیول.سویونگ دستشو گذاشت جلو دهنش.همه میخندیدن.چانیول:میکشمتتتتتتت افتاد دنبال سویونگ.سویونگ جیغ زنان فرار کرد.سئو هیون توپو پرت کرد.چن جا خالی داد.پوووف خیلی زرنگن.توپ افتاد دست من.پرتش کردم.بمممب خورد به ب.ا.سن سوهو.زدم زیر خنده.خودش خجالت کشیدو در رفت.بکهیون چپ چپ نگام کرد.ایییش دیه دوس پسرم نیس که.بازم خندیدم.یونا توپو پرت کرد خورد به پای بکهیون بــــنگ افتاد زمین.واااای مردم از خنده.سویونگ و چانیول هنوز داشتن میدوییدن.بکهیون بلند شد.رفت سمت یونا.یونا:نه نه نه الفراااااااااااار.بعد چندبار زدن.سانی،شیومینو زد خورد تو شکمش.شیومین اومد بره ادای بقیه رو دربیاره سانی رفت سمتش:اوهوی اوهوی ،بیشین سرجات.سنگینی نگاه یکی اذیتم میکرد.به سوهو نگاه کردم.داشت نگام میکرد،وقتی چشم تو چشم شدیم سریع روشو برگردوند، نه انگار حق با سانیه.
۞یونا۞
آخ نفسم بنداومد.دیگه رسیده بودیم به جنگل چقد اینجا ساکته!پشت یه درخت قایم شدم.یکی سریع از پشت بغلم کرد.رومو برگردوندم بکهیون بود._هی!&گرفتمت._ولم کننن&آآآآ باید تنبیه بشی.با دوتا دستاش شونه هامو محکم گرفت و هلم داد._ما الان کجاییم؟&چه بدونم دیوونه تو اومدی اینطرف._من وقتی فرار کنم دیگه حواسم نیس از کجا برم.&فقط هدفت اینه فرار کنی._دقیقا.&اما خانم کارآگاه الان منم مثل تو نمیدونم باید از کجا برگردیم._یعنی...&گم شدیم.دستشو از روم برداشت._ما الان دقیقا نیم ساعت اینجا دوییدیم.واااای حالا چیکار کنیم؟کیف من اونور جا موند،گوشیم تو کیفم بود. برگشتمو بهش نگاه کردم،نمیدونستم خط چشم انقد بهش میاد از نمای نزدیک خوشگل بود.دستشو کرد تو جیبش.گوشیشو دراورد.&آنتن نمیده_واااای حالا چیکار کنیم.صدای جیغ اومد.با ترس نگاش کردم._این صدای سویونگ نبود؟&از اونور بود.با دستش به اعماق جنگل اشاره کرد._وااای اگه بریم اونجا که دیگه بدتر.&میترسی؟_نه&پس بریم.راه افتاد،با نگرانی نگاش کردم._بیون بکهیون.&چیه؟_اگه راستشو بخوای آره میترسم.&از رنگ پریده ت هم معلومه._دلم نمیخواد فردا تو روزنامه چاپ بشه.دوآیدل مرحوم به نام ایم یونا و بیون بکهیون باهم به دلیل لجبازی به جنگل رفتن و بعد مفقود شدن. بعد چند روز ماموران موفق شدن جنازه هاشونو پیدا کنند.&داستان باحالیه.به ساعت نگاه کردم._وای خدا ۱۰ دیقه پیش رفتن سمت اتاقا.&نمیخوای که تا آخر شب اینجا بمونی؟_میترسم اوضاع از این بدتر بشه،شاید همینجارم گم کردیم.&خوب تو کارتون تام بندانگشتیو دیدی؟_چطور؟&اونا تو جنگل نمیخواستن گم شن سنگ مینداختن._اما فک کنم اون هانسلو گرتل بود.&حالا چه فرقی میکنه؟_ما سنگ سفید نداریم.&باشه پس من میرم اونور شاید چانیول اونجا بود._بکهیون!برگشتو با کلافگی دستشو سمتم دراز کرد.&ما تنها نیستیم حداقل همو داریم.با دستای لرزون دستشو گرفتم.///
❧ته یون❧
خیلی جالب بود چرا اون چهارتا هنوز نیومدن؟معلما عین خیالشون نبود مثلا ۴ تا دانش آموز گم شده.انگار نمیدونستن.همگی رو ماسه های ساحل ولو شدیم.همگی بزور لوهانو بورام با کای و جیونو بلند کردن.کای جیونو بلند کردو چرخوند،همگی دست زدن.بورام با تعجب به لوهان نگاه میکرد.لوهان رفت نزدیک و لباشو گذاشت رولباش.خوش بحالشون.هعی،یا خدا داشتم حسرت میخوردم.مثل دختر ترشیده ها نگاشون میکردم.
ایییش هزارتا پسر دنبالمن ولش کن.یوری اومد جلوم نشست.یه کیف گذاشت جلوم &این کیف یوناعه_هنوز برنگشته؟&نه_سویونگ چی؟سرشو به نشونه نه تکون داد.
از جام بلند شدم.رفتم سمت خانم چویی.سوهو با نگرانی کنارش واستاده بود ولی خانم چویی داشت با تلفن حرف میزد.رفتم کنار سوهو._بهشون زنگ زدی؟&در دسترس نیست.$چیشده بچه ها؟آه پناه بر خدا خورشید داره غروب میکنه باید برگردیم سمت اتاقا.از وسط ما دوتا رد شد رفت سمت بچه ها._خانم چوییی خانم چویی ما باید باهاتون...)نه انگار هیچی نمیشنید.&پووووف حالا چیکار کنیم؟_لیدر بودن برای تو حس خوبی داره؟&نه_برای منم نداره.دوییدم دنبالش.$ته یون بعدا باهات حرف میزنم_اما خانم خیلی مهمه.$رفتن به خوابگاه مهمتره.حالا برو وگرنه از نمره ت کم میکنم.
#loverstars
۵.۰k
۰۱ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.