سلام میکنم. بار دوم است. حتی برنمیگردد نگاهم کند اما لحن
سلام میکنم. بار دوم است. حتی برنمیگردد نگاهم کند اما لحن جوابش آرامم میکند. با بچه ها خداحافظی میکنم و از کنارش از چهارچوب در رد میشوم.
نزدیک در خروجی که میشوم صدایم میزند...
برمیگردم. تکیه داده با چهارچوب آهنی...
چند جمله ای رد و بدل میشود...
دلم میخواهد دنیا همینجا میان حرف های بیربطی که بهانه اند برای ثانیه ای بیشتر کنارش بودن، بایستد...
مهم نیست چه میگوییم...
مهم است چشمهایمان چه میخوانند...
نزدیک در خروجی که میشوم صدایم میزند...
برمیگردم. تکیه داده با چهارچوب آهنی...
چند جمله ای رد و بدل میشود...
دلم میخواهد دنیا همینجا میان حرف های بیربطی که بهانه اند برای ثانیه ای بیشتر کنارش بودن، بایستد...
مهم نیست چه میگوییم...
مهم است چشمهایمان چه میخوانند...
۱۵.۵k
۰۳ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.