استاد فاکر
استاد فاکر
این زنگ امتحان داریم و مثل همیشه هیچی بلد نیستم خیر سرم دوست پسرم استادم
با صدای در استاد سرم و بالا اوردم استاد مین بود استاد گفت:سلام روزتون بخیر قرار بود این زنگ امتحان بگیرم،خانم ا/ت برگه هارو پخش کنین بلد شدم رفتم سمتش برگه هارو ازش گرفتم و خیلی آروم توری که فقط خودش بشنوه گفتم:نمرره امتحانمو کم بدی خودم خفت میکنم
مثل همیشه دارک نگاهم کرد و با پوزخند گفت:به من مربوط نیست خانم پاک ا/ت چشم غره ای بهش رفتم و شروع کردم به پخش کردن برگه ها
(۱ ساعت بعد)
حدودن اخرای امتحان بود و من ده دقیقه بیشتر وقت نداشتم فقط چند نفر تو کلاس بودیم خیلی حرس خودمو مطمعنم که قرمز شدم ولی اون پاش رو پاش بود و سرش تو گوشیش بود یهو یه پیام به گوشیم اومد دیدم از طرف شوگا بود بازش کردم نوشته بود:اگه نمره میخوای شرط داره بدون فکر کردن گفتم باشه هر چی باشه قبوله گفت:مطمعنی؟گفتم:آره گفت:به شرطی که امشب به ددی حال بدی گفتم:ار یو کیدینگ می؟گفت:همین که حست خودت میدونی پارک ا/ت گفتم:باشه گوشیمو خاموش کردم و برامون گرفتم رفتم سمت میزش و برامون دادم بهش بهم یه چشمک زد آروم زیر لب گفتم:کوففففت رفتم بیرون کلاس خدایا خودت به دادم برس
با تمام سرعتم به سمت ماشینم دوویدم و سوار ماشین شدم استرس تمام وجودمو گرفته بود
نمیخوام دختر بودنمو از دست بدم....
نمیخوام باکره بودنمو از دست بدم......
شب
شوگا هیچ وقت انقدر زود نمیاد خونه پس زا خیال راحت برای شام رفتم پایین...
با دیدن شوگا سر میز اب دهنمو قورت دادم
این چرا این موقع اومده خونه..........
شانس ندارم...
با پوزخند همیشگیش نگاهم میکرد ، رفتم نشستم سرمیز ، پیش خدمت غذا رو اورد
اصلا غذا از گلوم پایین نمیرفت ، ترس تمام وجودمو گرفته بود
فقط با غذا بازی میکردم ، شوگا سرشو اورد بالا دارک نگاهم کرد گفت:بیب خوب غذاتو بخور امشب نیاز به انرژی داری
با این حرفش از خجالت و ترس بدنم یخ زد ، سرمو انداختم پایین
گفت: هنوز زوده برای ترس و خجالت، امشب کلی کار داریم بیب
گفتم:من نمره نمیخوام
خنده کوتاهی کرد و گفت: به هرحال امشب زیرمی چه فرقی داره
این پسر اصلا حیا سرش نمیشه ، سریع غذامو تموم کردم و بلند شدم و رفتم سمت اتاق که یهو یکی از پشت بغلم کرد از ترس جیغ کوتاهی زدم
برگشتم دیدم شوگاست
ی شب دردناک وعاشقانه در راه داشتم✨
لایک و کامنت:)
این زنگ امتحان داریم و مثل همیشه هیچی بلد نیستم خیر سرم دوست پسرم استادم
با صدای در استاد سرم و بالا اوردم استاد مین بود استاد گفت:سلام روزتون بخیر قرار بود این زنگ امتحان بگیرم،خانم ا/ت برگه هارو پخش کنین بلد شدم رفتم سمتش برگه هارو ازش گرفتم و خیلی آروم توری که فقط خودش بشنوه گفتم:نمرره امتحانمو کم بدی خودم خفت میکنم
مثل همیشه دارک نگاهم کرد و با پوزخند گفت:به من مربوط نیست خانم پاک ا/ت چشم غره ای بهش رفتم و شروع کردم به پخش کردن برگه ها
(۱ ساعت بعد)
حدودن اخرای امتحان بود و من ده دقیقه بیشتر وقت نداشتم فقط چند نفر تو کلاس بودیم خیلی حرس خودمو مطمعنم که قرمز شدم ولی اون پاش رو پاش بود و سرش تو گوشیش بود یهو یه پیام به گوشیم اومد دیدم از طرف شوگا بود بازش کردم نوشته بود:اگه نمره میخوای شرط داره بدون فکر کردن گفتم باشه هر چی باشه قبوله گفت:مطمعنی؟گفتم:آره گفت:به شرطی که امشب به ددی حال بدی گفتم:ار یو کیدینگ می؟گفت:همین که حست خودت میدونی پارک ا/ت گفتم:باشه گوشیمو خاموش کردم و برامون گرفتم رفتم سمت میزش و برامون دادم بهش بهم یه چشمک زد آروم زیر لب گفتم:کوففففت رفتم بیرون کلاس خدایا خودت به دادم برس
با تمام سرعتم به سمت ماشینم دوویدم و سوار ماشین شدم استرس تمام وجودمو گرفته بود
نمیخوام دختر بودنمو از دست بدم....
نمیخوام باکره بودنمو از دست بدم......
شب
شوگا هیچ وقت انقدر زود نمیاد خونه پس زا خیال راحت برای شام رفتم پایین...
با دیدن شوگا سر میز اب دهنمو قورت دادم
این چرا این موقع اومده خونه..........
شانس ندارم...
با پوزخند همیشگیش نگاهم میکرد ، رفتم نشستم سرمیز ، پیش خدمت غذا رو اورد
اصلا غذا از گلوم پایین نمیرفت ، ترس تمام وجودمو گرفته بود
فقط با غذا بازی میکردم ، شوگا سرشو اورد بالا دارک نگاهم کرد گفت:بیب خوب غذاتو بخور امشب نیاز به انرژی داری
با این حرفش از خجالت و ترس بدنم یخ زد ، سرمو انداختم پایین
گفت: هنوز زوده برای ترس و خجالت، امشب کلی کار داریم بیب
گفتم:من نمره نمیخوام
خنده کوتاهی کرد و گفت: به هرحال امشب زیرمی چه فرقی داره
این پسر اصلا حیا سرش نمیشه ، سریع غذامو تموم کردم و بلند شدم و رفتم سمت اتاق که یهو یکی از پشت بغلم کرد از ترس جیغ کوتاهی زدم
برگشتم دیدم شوگاست
ی شب دردناک وعاشقانه در راه داشتم✨
لایک و کامنت:)
۹.۷k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲