به عنوان میکاپ ارتیستش خیلی خودتو سنگین میگرفتی که یه وقت
به عنوان میکاپ ارتیستش خیلی خودتو سنگین میگرفتی که یه وقت به اینکه عاشقشی شک نکنه تو دوست سوجین دختر رعیس کمپانی هایب بودی و اومدی تو کمپانی باباش کار کنی متاسفانه از شانسه بدت سوجین رو ته کراش داشت داشتی ته رو میکاپ میکردی برای عکس برداری ولی هی اذیت میکرد و اینطرف اونطرف میرفت بد جور خستت کرده بود تو شمارشو تو گوشی سوجین دیدی و تو گوشی خودت سیوش کردی گفتی شاید به دردت بخوره یهو کتوجه صدای ته شدی : هی ا.ت باید برم میکاپت تموم شد ؟ با سر اره رو نشون دادی تو متاسفانه بعد از اینکه ۴ سال پیش برادر ۱۴ سالت مرد دیگه خیلی کم لبخن میزدی تو الان ۲۴ سالت شده بود دلت برای برادرت تنگ شده بود یهو بغض گرفتت اون تنها کسی بود که تو خوانوادت بهت گوش میداد و مراقبت بود متاسفانه یه ماشین بهش زدو مرد داشتی باگوشیت ور میرفتی یهو دیدی یکی داره یه دستمال رو گونت میکشه اون ته بود که داشت اشکتو پاک میکرد خودتم متوجه نشدی گفت : چرا گریه میکنی این چشای خوشگلت خراب میشه ها . ازش تشکر کردی و رفتی بیرون از ساختمون کارت تموم شد ولی خیلی دلت درد میکرد یهو یادت اومد که ته اون ابکیوه ای که یکی از فنا بهش داده بود رو داد به تو تا ضعف نکنی دلت بد جور تیر میگشید رو سکویی که توش گل بود یواش تکه دادی تو دهنت احساس شوری میکردی یواش دستتو گذاشتی تو دهن وایی نه داشت از دهنت خون میومد خواستی زنگ به سوجین بزنی که بیاد دنبالت چون تو ماشین نداشتی اما انقدر دستات میلرزید گه گوشیت از دستت افتاد دست خودت نبود یواش اونطرفی شد و پایینه گله رو خاک استفراغ خونی کردی با دیدن خون ترسیدی و جیغ نسبتا یواشی زدی ته ، کوک و دوتا از با یگاردا داشتن میرفتن که تورو دیدن فکر کردن ساسنگ فنی و یکی از بادیگاردا اومد سمتت هولت داد اونطرف یهو افتادی زمین رو لبات قطره قطره خون مچکید که ته گفت : اون ا.ت هست میکاپ ارتیستم زود باش برو ماشینو اماده کن ببریمش بیمارستان سوار ماشینت کردن ،
نیم دقیقه بعد:....
دکتر حالش خوبه ؟ دکتر گفت اره فقط مسمومیت غذایی بوده مثل خوردن واکتس با این حرف دکتر ته تو شک عجیبی رفت . تو تخت بیمارستان بودی که بیدار شدی شکمت درد میکرد ولی نه به اون اندازه که ته اوم. سمتتو ازت پرسید امروز چی خوردی ؟ گفتی : یه کیک با اون ابمیوه ای که تو دادی . ته درست حدس میزد ساسنگ فنا برای اینکه ته رو اذیت کنن این کارو کردن .
تو هم به ته اعتراف کردی و زندگی خوبی رو شروع کردید
نیم دقیقه بعد:....
دکتر حالش خوبه ؟ دکتر گفت اره فقط مسمومیت غذایی بوده مثل خوردن واکتس با این حرف دکتر ته تو شک عجیبی رفت . تو تخت بیمارستان بودی که بیدار شدی شکمت درد میکرد ولی نه به اون اندازه که ته اوم. سمتتو ازت پرسید امروز چی خوردی ؟ گفتی : یه کیک با اون ابمیوه ای که تو دادی . ته درست حدس میزد ساسنگ فنا برای اینکه ته رو اذیت کنن این کارو کردن .
تو هم به ته اعتراف کردی و زندگی خوبی رو شروع کردید
۱۲.۰k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲