fake kook
fake kook
part*¹⁹
دو ساعت بعد
با تلفنی که با تفن من جونگکوک بهش وصل بود زنگ زد
ا.ت: بفرمایید
کوک: یه قهوه بیار
ا.ت: چشم
سریع رفتم بیرون قهوه رو گرفتمو بعد یادم افتاد قهوه شیرین میخوره رفتم سریع عوضش کردمو بردم تو اتاقش
ا.ت: بفرمایید
کوک:برو بیرون
ا.ت: چشم
رفتم نشستم رو صندلی کارم مامانم بهم زنگ زد
ا.ت: الو مامانی
م: ا.ت سریع بیا خونه
ا.ت: چیزی شده
م: بیا دیگه سریع
ا.ت: مامان ولی من سرکارم
م: ا.ت کار واجب
ا.ت: باشه ببینم چیکار میکنم
رفتم اتاق جونگکوک
تق تق تق
کوک: بله
ا.ت: ببخشید رئیس
کوک: چیزی شده
ا.ت: مامانم زنگ زد گفته که کار واجب باهام داره میشه برم
کوک: بری از اینجا
ا.ت: تروخدا قول میدم سریع برگردم
کوک: تا ساعت ۱۲باید برگردی الان ساعت ۱۰
ا.ت: چشم
کوک: خب برو
سریع رفتم بیرون راه افتادم یه تاکسی گرفتم دلشوره داشتم یعنی چیشده
#کوک
#فیک
#سناریو
part*¹⁹
دو ساعت بعد
با تلفنی که با تفن من جونگکوک بهش وصل بود زنگ زد
ا.ت: بفرمایید
کوک: یه قهوه بیار
ا.ت: چشم
سریع رفتم بیرون قهوه رو گرفتمو بعد یادم افتاد قهوه شیرین میخوره رفتم سریع عوضش کردمو بردم تو اتاقش
ا.ت: بفرمایید
کوک:برو بیرون
ا.ت: چشم
رفتم نشستم رو صندلی کارم مامانم بهم زنگ زد
ا.ت: الو مامانی
م: ا.ت سریع بیا خونه
ا.ت: چیزی شده
م: بیا دیگه سریع
ا.ت: مامان ولی من سرکارم
م: ا.ت کار واجب
ا.ت: باشه ببینم چیکار میکنم
رفتم اتاق جونگکوک
تق تق تق
کوک: بله
ا.ت: ببخشید رئیس
کوک: چیزی شده
ا.ت: مامانم زنگ زد گفته که کار واجب باهام داره میشه برم
کوک: بری از اینجا
ا.ت: تروخدا قول میدم سریع برگردم
کوک: تا ساعت ۱۲باید برگردی الان ساعت ۱۰
ا.ت: چشم
کوک: خب برو
سریع رفتم بیرون راه افتادم یه تاکسی گرفتم دلشوره داشتم یعنی چیشده
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۲.۰k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.