fake kook

fake kook
part*¹⁷

صبح
اماده شدم منتظر بودم میسو بیاد
بوق بوق
سریع رفتم بیرون
میسو: سوار شو
ا.ت: سلام
میسو: سلام عزیزم
ا.ت: واقعا خونتون نزدیکه
میسو: اره درو خونت رو نبستی
ا.ت: مامانم میبنده
میسو: مامانت
ا.ت: اره مگه چیه
میسو: نکنه با مامانت زندگی میکنی
ا.ت: خب اره مگه تو تنهایی
میسو: اره تنهایی زندگی میکنم تو چرا خونه جدا نمیگیری
ا.ت: مامانم میگه هنوز بچه ای برای این کاره
میسو: مگه چند سالته ببخشید مپرسما
ا.ت: من ۱۸سالمه
میسو: واقعا
ا.ت: اره مگه تو چند سالته
میسو: من ۲۷سالمه
ا.ت: باورم نمیشه تو کوچیکی یا من بزرگ شدم
میسو: تو بزرگی بهت میخوره بالا ۲۵سال باشی
ا.ت: ولی همه به من میگن کوچولو
میسو: کاری به بقیه نداشته باش دوس پسر داری
ا.ت: نه بازم مامانم اجازه نمیده میگه کوچولویی مگه تو داری
میسو: اره دارم
ا.ت: واقعا
میسو: یعنی داشتم
ا.ت: چیشد
میسو: با یه دختر دیگه ای دیدمش
ا.ت: ولش کن لیاقتتو نداشته
میسو: 😊
ا.ت: نرسیدیم
میسو: نزدیکیم اینا رسیدیم

#کوک
#فیک
#سناریو