فیک تو فقط برای منی
فیک تو فقط برای منی
پارت : ۷
ویو ا.ت:
به سمت مدرسه راه افتادم اما اون روز اصلا اون طوری که فکر میکردم پیش نرفت!
خب وقتی مامان و بابا بهم گفتن میرم به مدرسه ی سویونگ خیلییییی خوشحال شدم!
و کل شب رو لحظه شماری میکردم تا زودتر صبح شه ولی ای کاش هیچ وقت صبح نمیشد!
با خوشحالی وارد مدرسه شدم ..که یه آقایی اومد سمتم و گفت : سلام ... ا.ت شمایی؟
ا.ت : بله خودمم .. اتفاقی افتاده؟
مرده : اوه شرمنده .. کیم سوکجین هستم هر چند بقیه جین صدام میکنن معلم اصلی کلاس ۱-۲ هستم و البته یکی از مدیران بخش آموزش
ا.ت : از آشنایی باهاتون خوشوقتم !
جین لبخندی زد و ادامه داد : همچنین .. مدرسه سوابق درسی شما رو دیده و خیلی خوشحالیم کسی مثل شما توی این مدرسه درس میخونه!
ا.ت : توی این مدرسه؟! مگه اینجا از لحاظ درسی وضعیت خوبی نداره؟
جین ابرو بالا میندازه و میگه : توی علم نمیشه گفت کی جلو و کی عقبه!
مدرسه ی ما نه تنها یکی از بهترين مدارس سئول هس بلکه یکی از بهترین مدارس کره هم محسوب میشه!
ا.ت از تعجب چشماش درشت میشه ..
جین : اوه راستی فعلا نرو کلاس تا خودم بگم و البته برو دفتر و پیکسل ات رو بگیر!
ا.ت لبخند میزنه و با سر تایید میکنه و میپرسه : دفتر از کدوم سمته؟
جین : برو ته این راهرو و بعد برو سمت چپ و دومین ورودی به راهرو رو بپیچ ته راهرو دفتره!
ویو ا.ت: شتتتت ...چقدر اینجا بزرگهههه رفتم سمت دفتر و وارد اتاق دفتر شدم ... وااای خیلی گنده اس !
داشتم میرفتم جلو که یکی گفت : سلام ...خانم ا.ت شمایی؟
ا.ت تو ذهنش : آره لعنتی خودمم ... چرا همتون این سوال احمقانه رو میپرسین؟
ناخواسته گفتم : چقدر این سوال رو میپرسید؟ آره خودمم!
یهو به خودم اومدم و فهمیدم چه گوهی خوردم سریع دستمو گذاشتم رو دهنم و گفتم: شرمنده ...
اون زن لبخندی زد و گفت : خب اسم من یونجی هس من مدیر بخش اجرایی مدرسه ام ..
ا.ت تو ذهنش : ماشالله هر بخش مدیر داره!
زن ادامه داد: بیا اینو بگیر ..
ویو ا.ت :
به دست زن نگاهی کردم و دیدم یه پیکسل دستشِ که روش نوشته کیم ا.ت!
لبخندی زدم و گرفتمش ..
زن به شوخی و با خنده گفت : فکر کنم دیگه لازم نباشه کسی ازت بپرسه ا.ت شمایی یا نه؟
از خجالت سرخ شدم و زیر لب گفتم : بله ..
و همچنان توی ذهنم داشتم به خودم لعنت میفرستادم
زن لبخندی زد و گفت: خب موفق باشی ا.ت ... فکر کنم زنگ خورده برو سر کلاس !
سری تکون دادم و از دفتر خارج شدم ... تا خارج شدم داشتم خودمو میزدم و سریع رفتم سمت کلاس .. بالای یه در زده شده بود : کلاس ۱-۲ .. همونجا منتظر جین موندم ... جین یه چند دقیقه بعد اومد و بهم لبخند زد و وارد کلاس شد .
جین : خب همگی میدونین که فصل گرفتن دانش آموزان باهوش از مدارس مختلف کشوره!
امروز یه دانش آموز بهمون اضافه میشه .. بیا داخل!
رفتم داخل کلاس و ...
مایل به حمایت بیب ¿
پارت : ۷
ویو ا.ت:
به سمت مدرسه راه افتادم اما اون روز اصلا اون طوری که فکر میکردم پیش نرفت!
خب وقتی مامان و بابا بهم گفتن میرم به مدرسه ی سویونگ خیلییییی خوشحال شدم!
و کل شب رو لحظه شماری میکردم تا زودتر صبح شه ولی ای کاش هیچ وقت صبح نمیشد!
با خوشحالی وارد مدرسه شدم ..که یه آقایی اومد سمتم و گفت : سلام ... ا.ت شمایی؟
ا.ت : بله خودمم .. اتفاقی افتاده؟
مرده : اوه شرمنده .. کیم سوکجین هستم هر چند بقیه جین صدام میکنن معلم اصلی کلاس ۱-۲ هستم و البته یکی از مدیران بخش آموزش
ا.ت : از آشنایی باهاتون خوشوقتم !
جین لبخندی زد و ادامه داد : همچنین .. مدرسه سوابق درسی شما رو دیده و خیلی خوشحالیم کسی مثل شما توی این مدرسه درس میخونه!
ا.ت : توی این مدرسه؟! مگه اینجا از لحاظ درسی وضعیت خوبی نداره؟
جین ابرو بالا میندازه و میگه : توی علم نمیشه گفت کی جلو و کی عقبه!
مدرسه ی ما نه تنها یکی از بهترين مدارس سئول هس بلکه یکی از بهترین مدارس کره هم محسوب میشه!
ا.ت از تعجب چشماش درشت میشه ..
جین : اوه راستی فعلا نرو کلاس تا خودم بگم و البته برو دفتر و پیکسل ات رو بگیر!
ا.ت لبخند میزنه و با سر تایید میکنه و میپرسه : دفتر از کدوم سمته؟
جین : برو ته این راهرو و بعد برو سمت چپ و دومین ورودی به راهرو رو بپیچ ته راهرو دفتره!
ویو ا.ت: شتتتت ...چقدر اینجا بزرگهههه رفتم سمت دفتر و وارد اتاق دفتر شدم ... وااای خیلی گنده اس !
داشتم میرفتم جلو که یکی گفت : سلام ...خانم ا.ت شمایی؟
ا.ت تو ذهنش : آره لعنتی خودمم ... چرا همتون این سوال احمقانه رو میپرسین؟
ناخواسته گفتم : چقدر این سوال رو میپرسید؟ آره خودمم!
یهو به خودم اومدم و فهمیدم چه گوهی خوردم سریع دستمو گذاشتم رو دهنم و گفتم: شرمنده ...
اون زن لبخندی زد و گفت : خب اسم من یونجی هس من مدیر بخش اجرایی مدرسه ام ..
ا.ت تو ذهنش : ماشالله هر بخش مدیر داره!
زن ادامه داد: بیا اینو بگیر ..
ویو ا.ت :
به دست زن نگاهی کردم و دیدم یه پیکسل دستشِ که روش نوشته کیم ا.ت!
لبخندی زدم و گرفتمش ..
زن به شوخی و با خنده گفت : فکر کنم دیگه لازم نباشه کسی ازت بپرسه ا.ت شمایی یا نه؟
از خجالت سرخ شدم و زیر لب گفتم : بله ..
و همچنان توی ذهنم داشتم به خودم لعنت میفرستادم
زن لبخندی زد و گفت: خب موفق باشی ا.ت ... فکر کنم زنگ خورده برو سر کلاس !
سری تکون دادم و از دفتر خارج شدم ... تا خارج شدم داشتم خودمو میزدم و سریع رفتم سمت کلاس .. بالای یه در زده شده بود : کلاس ۱-۲ .. همونجا منتظر جین موندم ... جین یه چند دقیقه بعد اومد و بهم لبخند زد و وارد کلاس شد .
جین : خب همگی میدونین که فصل گرفتن دانش آموزان باهوش از مدارس مختلف کشوره!
امروز یه دانش آموز بهمون اضافه میشه .. بیا داخل!
رفتم داخل کلاس و ...
مایل به حمایت بیب ¿
۷.۳k
۰۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.