مردی که تو را ندارد شب ها به آینه می گوید شب بخیر ...

مردی که تو را ندارد ، شب ها به آینه می گوید شب بخیر . آرام مثل یک مُرده در رختخواب کهنه دلگیرش دراز می کشد ، تا صبح به سقف خاکستری سلولش نگاه می کند ، به تو فکر می کند ، به داشتنت ، نوازش کردنت ، بوسیدنت ، نوشیدنت . فکر می کند و روز از راه می رسد ، مجهز به سلاح روشنایی دردناکی که نبودن تو را به رخ می کشد . 
صبح که شد ، مرد بیچاره از بین نقابهای مختلف یکی را به صورتش می زند ، با لبخند به شهر می پیوندد و سعی می کند در هر گوشه شهر ، در هر نگاه ، در هر دست ، در هر لبخند تکه ای از تو را پیدا کند ، که نیست . شهر پر از صداست ، و از صدای تو عاری . 
مرد ، عصرها عابر کور و کر و لالی است که بیهوده بین مردم است . نه می بیند ، نه می شنود ، نه حرف می زند . کاری ندارد با جهانی که از تو خالی مانده .
به مرد ، بی تو سخت می گذرد .🖤
دیدگاه ها (۰)

Only my embrace is safe✨

My home, your arms✨

چپتر ۱۳ _ جدایی در تاریکیراهروی فرعی آرکانیوم در نور اضطراری...

آن شب && ۲از میان هق هق هایش گفت: ازت...متنفرم...ازت متنفرم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط